3 Stars

قاصدک

ارسال شده در تاریخ : 27 اسفند 1394 | شماره ثبت : H942854



«قاصدک»


چشمانش با لب پنجره خندید
قاصدک پایکوبان را
ساعت:لحظه دست افشانی تن در باد
و صدا در گلو دمادم می رقصید
_الف،لام،میم! الف ،لام...
پنجره گفت:
«قاصدک از که خبر آوردی؟»
قاصدک قنجی زد
«یعنی که به دنبال من روان شو بیا»
چشمان پنجره نالید
_آخر چگونه؟
_گام برداری جاده از خودش می روید!
چشم ها خیره بر،تن دست افشان
_خودت را خودکشی کن ،روان شو بیا!
چشم ها گام زدند در راهی که نا معلوم
در سمتی که اوهام را از شش جهت گم
تنها قاصدک خودش را می رقصید
مدام / مدام
هر آن به رنگی / هر رنگ در بوئی و
ناگاه
عطر گل سرخ مشام را لبریز
واز دور
باغی پیدا / چشمه ای جوشید
قاصدک خندان / خندان
تر کرد لب از لب ،چشمه جوشان
و...
_تشنه ای بنوش!
لب بر لب چشمه
_آه چه سرمستم من!
_نه ببین چرخُشت آنجاست!
در این تاکستان غریب شراب باید شد شراب
_اما من که...؟
_تو دانه انگوری!
سکوت شو در آغوش آفتاب
قاصدک رقصان / رقصان
صدا برخاست از نای و گلو
دست و دهان
یاخته در یاخته شد
_الف ،لام ،میم،الف، لام ،لام ،لام...
تن هزار ،هزار پاره
دست افشان به دست باد
چرخان /چرخان
و از خود چرخید
چرخشت پیر را نیز
و بعد قطره / قطره
روان شد
در گیلاس خون
جان او
□□
ساعتی بعد
تن خسته و کبود در خاموشی خود
اتاق در جذبه لام
پنجره دمادم به هم
_الف ،الف،الف!
_بیا این هم گیلاس تو!
قاصدک پر زد
اتاق هم با او
و بعد چند جرعه نوشید
پیک از پی پیک
وبعد طلوع شد
شرربار چون خورشید
و بعد...
_وای چه طعمی دارد این شراب طعم تلخ تنهائیست!


نیلوفر مسیح


شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 287 نفر 399 بار خواندند
علیرضا خسروی (28 /12/ 1394)   | امیرحسین زمان (29 /12/ 1394)   | نسرین قلندری (03 /01/ 1395)   | صالح نمازی (09 /01/ 1395)   | قاسم پیرنظر (08 /02/ 1395)   |

رای برای این شعر
علیرضا خسروی (28 /12/ 1394)  
تعداد آرا :1


شاعر نظر دهی برای این شعر را غیر فعال کرده است.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا