همچو طفلی که ز "کمبود پدر" می شکند
بارِ سنگینِ غمت باز کمر می شکند
دلخوشم با اثر شربتِ انگور، ولی
خاطرات تو ز مشروب اثر می شکند
سرِ هر کوچه دلی بُرده ای و با اَخمت
همزمان قلبِ صد و چند نفر می شکند
هر که یکبار تو را دیده و در حافظه اش
ذهنیت های کذاییِ جگر می شکند
تابلوی بورس که لبخند تو را نصب کند
کمرِ صنعتِ تولیدِ شکر می شکند
بغض را اولِ شب خوب مهارش کردم
فرصت اندیش شده وقتِ سحر می شکند
گاه آرامشِ نسبیِ به دست آمده را
خِش خشِ بستنِ یک ساکِ سفر می شکند
مهدی صادقی مود
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 04 دی 1396 21:08
درودها
زیباست
پایدار باشید
مهدی صادقی مود 04 دی 1396 21:09
ممنونم
برقرار باشید
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 04 دی 1396 22:35
درود تان باد
چونان گذشته از قلم زرنگارتان خواندم و لذت بردم
مهدی صادقی مود 07 دی 1396 18:26
سلام جناب انصاری گرامی
ممنونم