بیخود شده از خود دل از ابرام تماشا
چون آینه ام یکسره تا رام تماشا
زد هر مژه ام در طلبت گام تماشا
کو ذوق نگاهی که به هنگام تماشا
چون دیده گریبان درم از نام تماشا
طاعت چه بسا هیچ نیرزد به گناهی
از چاه بسا برده کسی راه به جاهی
مضطرّم و جز بارگهت نیست پناهی
چشمم به تمنّای تو گرداند نگاهی
گل کرد به صد رنگ خط جام تماشا
من تشنه ی رخسار توأم جرعه پرستم
در خلوت خود غرق خیالات تو هستم
پیدا نشدم در تو گر از خویش نرستم
شد عمر و به راه طلبت چشم نبستم
قاصد مژه ام سوخت به پیغام تماشا
بی دبدبه و ککبه غم رنگ ندارد
با چنگ بگو عرصه ی دل تنگ ندارد
هیچ آینه ای واهمه از سنگ ندارد
هش دار که این منظره نیرنگ ندارد
غیر از مژه برداشتنت بام تماشا
بی عشق کسی ننگ تطاول نزداید
هر باد غباریت زکاکل نزداید
آرامش اگر از تو تثاقل نزداید
تا آینه ات زنگ تغافل نزداید
هرگز به چراغی نرسد شام تماشا
پندی دهمت نیک کن آویزه ی گوشت
تا رام شود، رام تو این نفس چموشت
هشیار شو ای دوست شود عیش تو نوشت
چون شمع حضوری نشد آیینهٔ هوشت
ناپخته عبث سوختی ای خام تماشا
جان از تو گریزنده چو درساعت پیری است
عریانی اخلاص تو در ساحت پیری است
پیرانه سر آهنگ تو برطاعت پیری است
زان حلقهٔ عبرت که خم قامت پیری ست
دارد کف خاک تو نهان دام تماشا
دلمرده ی بیچاره که آمال ندارد
مرغی است که در حبس قفس بال ندارد
خوش آن که طمع هیچ چو غربال ندارد
حرمانکدهٔ انجمن حال ندارد
صیدی به فراموشی ایّام تمـاشا
از جزء اگر روزنه بر کل نگشودیم
آغوش چو گل بر تب بلبل نگشودیم
راهی به رهائی به توکّل نگشودیم
فریاد که چشمی به تأمّل نگشودیم
رفتیم ازین مرحله ناکام تماشا
اسباب تعلّق به جهان از همه رنگ است
افسوس که ما را سرتسلیم به سنگ است
راهت چه دراز است اگر پای تو لنگ است
مضمون جهان را چقَدَر قافیه تنگ است
یکسر مژه بستیم به احرام تماشا
با باد خزانی شده اخلاق زمان سرد
بر وَرد ندانیم که این بَرد چه آورد
پرپر شده گل، شد ز گلستان جهان طرد
مانند شرر توأم از این غمکده گل کرد
آغاز نگاه من و انجام تماشا
بر خویش اگر شوکت ذلّت نپسندی
از هیچ کسی منّت رأفت نپسندی
هر چند به خود پستی همّت نپسندی
«بیدل» به گشاد مژه زحمت نپسندی
منظور وفا نیست گل اندام تماشا
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 7
اکرم بهرامچی 05 شهریور 1399 18:50
حقا که زبان از قلم ِ عهد عتیق است
استاد ، زبانش همه در بحرِ ِعمیق است
نقد است بر این گویش و حاشا به تماشا
سلام و درودها
ابراهیم حاج محمدی 05 شهریور 1399 23:28
درود سرکار عالی را.
فعلا مطایبةً پاسخ تفصیلی در فرصت مناسب:
بهرامچی ای شاعره بانوی حقیقی
پروین نزند پیش تو زانوی حقیقی
چون شعر تو دارد نه کم آهوی حقیقی
سنجیده شود چون به ترازوی حقیقی
از شعر تو کی گشته روا کام تماشا؟
درود
و سلام
و سپاس
فراوان
سرکارِ
عالی را
و
زنده
باشید
و شاداب
و کامیاب
و پیروز
آمین
اکرم بهرامچی 06 شهریور 1399 20:48
سلام و درود ها
زبان شیوای شعر امروز و بیان درد جامعه ای که درآن زندگی میکنیم رسالت شاعر امروز است دیروزها را دیرینه ها گفتند سخن از امروز بگو
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنهی شناسنامههایشان
درد میکند( استاد قیصر امین پور)
ابراهیم حاج محمدی 06 شهریور 1399 23:26
درود بر سرکار عالی
انتظار اینکه همگان درد جامعه را همان چیزی تشخیص دهند که سرکار عالی تشخیص می دهید، و برای درمان آن، همان نسخه ی ای را تجویز کنند که شما تجویز می کنید، انتظارموجّه و بجایی نیست. از نظر فرد دیگری جز سرکار عالی ممکن است درد اصلی جامعه ی ما فاصله از عرفان حقیقی باشد.
اگر هر شاعری به منزله ی طبیب درد جامعه رسالتی دارد ، پر واضح است که به تعداد شعرا تشخیص وجود خواهد داشت و نسخه ارائه خواهد گردید. اینکه من نوعی انتظار داشته باشم همه ی شاعران تشخیصشان، تشخیص من باشد و نسخه ای شبیه نسخه ای که من تجویز می کنم تجویز کنند ، به دور از منطق است.
اکرم بهرامچی 08 شهریور 1399 22:12
سلام استاد گرامی
من دقیقا با نظر شما موافقم اما حرف من غیر از اینها بود
جمشید عزیزی 06 شهریور 1399 11:38
درود بر دوست شاعر و منتقدم
اولن خسته نباشید عرض می کنم بخاطر این شعر بلند، همان طور که مستحضرید امروزه کمتر در قالب های بلند شعر سروده می شود مثلا من کمتر می بینم کسی قصیده بسراید یا مسمط
و قالب های دیگر ... ثانیا شعر کاملا دارای ارتباط عمودی صحیح است و کوچکترین ایراد وزن و قافیه مشاهده نکردم، مضمون بسیار جذاب بود ، اما به نظر من بهتر است کمی زبان شعر خودتان را بروز کنید چون هر شاعری به زبان عصر خود شعر می سراید و قرار نیست ما به زبان قرن هفتم شعر بسراییم
حافظ و سعدی که شعرشان تا این حد ماندگار شده هم به زبان عصر خود سروده اند.
از شعر لذت بردم.
موفق باشید
ابراهیم حاج محمدی 06 شهریور 1399 19:12
دوست عزیز جناب عزیزی
اولا : حتما استحضار دارید که زبان عرفان زبان موتیوداری است . امروز و دیروز نمی شناسد. عرفان شبکه ی تصویری خاص خود را دارد.
ثانیا: در کار مسمطی که شاعر شعر شاعری دیگر را محور کار خود قرار می دهد نباید انتظار داشت که وحدت سیاق سرایش و نیز وحدت زبان در هم بریزد.
ثالثا: بنده بر این باورم که آنچه برخی از آن به زبان روز یا زبان عصر امروز تلقی می کنند شبکه های تصویری سیالی- و نه ثابتی- است که چون موضوع خاصی ندارد نسبت به ماندگاری یا عدم ماندگاری لا اقتضا است.از این روست که قوی ترین اشعار از این نظر،، ماندگاری ای به درازای عمر سراینده ی خود هم ندارند.تا چه رسد به اینکه برای اعصار دیگر بمانند.