وقتی دل تو پای کسی سوخته باشد
باید غزل عشق تو افروخته باشد
یک عمر فقط پشت نگاهی بنشینی
چشمان تو بر پنجره ای دوخته باشد
از خود بگریزی و پرستو شب کوچش
بغض غزلش را به تو آموخته باشد
سخت است به پایان برسد عمر گرامی
اما دل تو فاجعه اندوخته باشد
من سوختم و سوختم و سوختم از عشق
حاشا که دل غمزده ای سوخته باشد
حالا غزلم نذر نگاهی که در این شهر
هرگز دل من را به تو نفروخته باشد
جابر ترمک
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 14
محمد جوکار 21 بهمن 1394 14:27
"یک عمر فقط پشت نگاهی بنشینی
چشمان تو بر پنجره ای دوخته باشد "
هی شعله به جان و دلم انداخته باشی
هی پشت نگاهت شرر افروخته باشد
غافل شوی از مهر من و سوزش قلبم
ای وای که در راه تو دل سوخته باشد .... بداهه
جابر ترمک 22 بهمن 1394 16:55
درود و عرض ادب و احترام
از لطف و بزرگواری تان ممنونم استاد جوکار گرامی
این روزها دیگر دلم مال کسی نیست
حتا خیالم تحت اشغال کسی نیست
تنهای تنها در غزل ها غرق عرقم
احساس من دیگر به دنبال کسی نیست
حتا دلم پرواز را از یاد برده
دنیای من زیر پرو بال کسی نیست
باران نبار امشب سکوتم خیس خیس است
روی سر احساس من شال کسی نیست
رودم به دریا می روم تا زنده هستم
هرچند راهم روبه گودال کسی نیست
تا موج های غم به ساحل میزند مشت
دریا اسیر ذهن سیال کسی نیست
جابر ترمک
زیبا آصفی (آمین) 21 بهمن 1394 15:29
درود جناب ترمک عزیز
غزل زیبایتان را چون همیشه با چشم دل نوشیدم
جابر ترمک 22 بهمن 1394 16:57
درود و عرض ادب و احترام
از لطف و بزرگواری تان سپاسمندم
تقدیم به حضور ارزشمند شما :
قبیله ام به دروغ از تو کوه می سازد
چنانکه اشک تو از غم گروه می سازد
تو خود تجسم تاریخ عاشقان هستی
بعید نیست که چشمت شکوه می سازد
نسیم روی تو وقتی بهانه می گیرد
ترانه را تب طوفان نوح می سازد
نگاه خسته ی من در هوای خنده ی تو
همیشه ازلب پاک تو روح می سازد
تو بی بهانه ترین بیت های یک غزلی
قبیله ام به دروغ از تو کوه می سازد
جابر ترمک
حمیدرضا عبدلی 21 بهمن 1394 16:55
باسلام استاد عزیز عالی لذت بردم موفق باشی
جابر ترمک 22 بهمن 1394 16:59
درود و عرض ادب و احترام
سپاسگزارم
تقدیم به حضور شما بزرگوار
روزی که می رفتی دلم را با خودت بردی
انگار در من بارها سوگند می خوزدی
سوگند می خوردی که در آغوش ابریشم
هرگز مرا یک لحظه هم حتا نیازردی
از چشم هایت می توان فهمید عصیان را
وقتی که پای گریه ام صدبار می مردی
جریان من با صخره ها یک عمر دلتنگی ست
این بازی جانانه را این بار هم بردی
از ابتدا من باورم شد سرنوشتم را
روزی که می رفتی دلم را با خودت بردی
جابر ترمک
حسن کریمی 21 بهمن 1394 17:02
عالی سرودید جناب ترمک درود بر شما
جابر ترمک 22 بهمن 1394 17:01
درود و عرض ادب و احترام بزرگوار
از لطف همواره تان سپاسگزارم
خمار چشم خودت زا برای من بنویس
کبوترانه ( تو ) را در هوای من بنویس
خیال کن که دلم را شکسته ای اما
دوبیت اول دل را به جای من بنویس
قطار عمر من از کوره راه غم رد شد
تو بعد از این غزلت را سوای من بنویس
سکوت می کنم اما سکوت من بغض است
تو بغض تلخ مرا در رثای من بنویس
نوشته ای که گناه است بوسه از لب تو
گناه کل جهان را به پای من بنویس
جابر ترمک
علیرضا خسروی 21 بهمن 1394 17:47
زیباست...
درود بر شما استاد گرامی
جابر ترمک 22 بهمن 1394 17:03
درود و عرض ادب و احترام
سپاس از لطف و بزرگواری تان
با دلم عادت بکن این روزها خواهد گذشت
عشق را دعوت بکن این روزها خواهد گذشت
پای شبنم ها بکش در شعرهایم بعد من
فکر چشمانت بکن این روزها خواهد گذشت
جای ابیات قشنگم توی دفتر خالی است
با دلت صحبت بکن این روزها خواهد گذشت
دوست گاهی دشمن پنهان ما در زندگی است
فکر این محنت بکن این روزها خواهد گذشت
عشق اگر باشد به دریا می زنی دیوانه تر
با دلم عادت بکن این روزها خواهد گذشت
جابر ترمک
اله یار خادمیان 22 بهمن 1394 15:59
سلا م و درود بر شما استاد تر مک زیبا و روان و ارزشمند است جاودانه و عزیز باشی دوستیت بر قرار
جابر ترمک 22 بهمن 1394 17:05
درود جناب استاد خادمیان گرامی
از لطف و بزرگواری تان سپاسگزارم
چند روزی می شود هر چیز باور می کنم
عشق را هم انزجـــــــار آمیز باور می کنم
بلخ تا قونیــــــــــــــه و شیراز و نیشابور را
مثل مولانا فقــــــــــــط تبریز باور می کنم
تا بهار سال دیگر می شمــــــارم خویش را
زندگی را آخــــــــــــــر پائیز باور می کنم
بس که از دنیا و آدم هـــــــــا ستم دیدم فقط
محتسب ها ی جهـــــان را تیز باور می کنم
عشق یعنی یک غزل در اوج یک دنیا سکوت
چون تو باور می کنی مــــن نیز باور می کنم
خواستم باور کنم دریا فقـــــــط چشمان توست
من تو را ، دریا ! فقـــــط لبریز باور می کنم
جابر ترمک
نسرین قلندری 27 بهمن 1394 12:03
بی نهایت درود استاد گرانقدر
علی معصومی 21 فروردین 1399 20:57
درود و عرض ادب
◇◇◇♡◇◇◇
زیبا سروده اید
آفرین بر شما
☆☆☆☆☆