3 Stars

فَتح خرمشهر ...، تنهـا یک قَدَم...، یک ثانیه

ارسال شده در تاریخ : 04 خرداد 1394 | شماره ثبت : H94307

خرمشهر را خدا آزاد کرد - امام خمینی (ره)


چشم خود را می نهی بر روی هم یک ثانیه؟
می شـوی همراهِ من تا مرگِ غـم، یک ثانیه؟

این عبارت گفت "جانی"از تبارِ عشقِ و نور
او به انگشـتان...، فضا را زد رَقـم، یک ثانیه

پلک هایش را به هـم آورد و لبخنـدی به لب
گفت: « دیدم مرگِ غم، دفعِ ستم، یک ثانیه »

پشت سَـر...، رنگین کمانِ آرزو ها بود و بس
روبرویش جبهه، فرصت بُد چه کم، یک ثانیه!

"عشق" آمد، "جان" او همراه وی شد تا خدا
ذکرِ یارب یاربی بودش...، به دَم...، یک ثانیه!

گاهِ هجرت...، با اناالحق...، "جانِ" او آمیخـته
فَتح خرمشهر ...، تنهـا یک قَــدَم...، یک ثانیه

نغمــه ی اللهُ اکبـــر...، با نوای یا حسین (ع)
در دلِ هـم...، پلکهایش روی هـم...، یک ثانیه

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 547 نفر 848 بار خواندند
سمانه تیموریان (آسمان) (04 /03/ 1394)   | طارق خراسانی (05 /03/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (05 /03/ 1394)   | کریم لقمانی سروستانی (05 /03/ 1394)   | کمال حسینیان (05 /03/ 1394)   | نگار حسن زاده (05 /03/ 1394)   | کرم عرب عامری (06 /03/ 1394)   | علی اصغر اقتداری (06 /03/ 1394)   | دادا بیلوردی (06 /03/ 1394)   | مسعود مدهوش (01 /03/ 1399)   | امیرحسام زمانیان (03 /06/ 1399)   | حافظ کریمی (07 /06/ 1401)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :7


نقد 4

  • علی اصغر اقتداری   06 خرداد 1394 08:01

    جناب طارق سلام
    بی شک این غزلتان یکی از کارهای ماندگارتان خواهد بود
    منتها در بعضی ابیات قبل از ردیف به در نیاز دارد در یک ثانیه
    این عبارت گفت "جانی"از تبارِ عشقِ و نور
    او به انگشـتان...، فضا را زد رَقـم، یک ثانیه
    در این بیت به جای جانی که ممکن است برداشت بدی هم بشو فردی بگذارید
    ومی بینید که باید گفته می شد ائوبه انگشتانش فضا (؟) را در یک ثانیه رقم زد
    در این جا فضا هم خوب جا نیفتاده است
    ردیف بسیار بدیعی بود ولی اشکالش همان بود که عرض کردم

    • طارق خراسانی   06 خرداد 1394 09:27

      سلام و هزاران درود بر حضرت اقتداری

      شاعر و ادیب گرانمهر

      خیلی ممنون که حضرتعالی در خصوص این غزل نقدی را مرقوم فرموده اید تا کمی بیشتر به شعر بپردازیم.

      مصرع اول کلید شعر است و البته کسانی که در علم غریبه دستی داشته باشند بهتر از سایرین مطلب را متوجه خواهند شد.



      چشم خود را می نهی بر روی هم یک ثانیه؟


      تفسیر: در اینجا یک استاد علوم روحی به شاگردش می گوید یک ثانیه چشم هایت را می بندی؟

      در این خصوص باید عرض کنم استادان واقعی وقتی شاگردی را بخواهند به خواب روحی ببرند به او می گویند چشم هایش را ببندد و سپس از انرژی درون سود برده و فرد به خواب روحی می رود.

      در خواب روحی حقایق برای به خواب رفته مکشوف می شود و مشهور است که افرادی هستند و اشیاع گم شده را با این روش پیدا می کنند مکانیزیم کار چنین است نوجوانی را خواب کرده و سپس از او سئوالاتی می کنند و ...

      که الان بیادم آمد روزی شما علیه برخی از این افراد که نوع غیر واقعی می باشند و مردم را فریب می دهند مطلبی در جایی نوشته بودید.



      می شـوی همراهِ من تا مرگِ غـم، یک ثانیه؟



      تفسیر مصرع دوم : با من همراه می شوی تا مرگ غم را ببینی آن هم فقط یک ثانیه چشم هایت رو هم باشد؟ و بقول حضرتعالی // در// یک ثانیه .



      این عبارت گفت "جانی"از تبارِ عشقِ و نور



      حال این عبارت را یک فرد به هیئت انسانی نمی گوید و گوینده " جان" همان پیر درون است.



      او به انگشـتان...، فضا را زد رَقـم، یک ثانیه



      //او // اینجا همان رزمنده است که باید حقایق را ببیند انگشت خود را در فضا به چرخش در می آورد و فقط یک ثانیه فرصت می خواهد .

      این دوبیت را اگر عزیزان متوجه شوند تمام ابیات براحتی تفسیر می شوند.



      با سپاس از حضور گرم و نقد آنحضرت





      در پناه حق شاد زی استادم



      rose rose rose rose

      • طارق خراسانی   06 خرداد 1394 09:33

        البته در مصراع چهارم این معنا هم پدید می آید که جان از مدیوم یا همان رزمنده می خواهد یک ثانیه در اختیار او باشد.

        مصرع چهارم دارای ایهام است.

    • طارق خراسانی   06 خرداد 1394 09:42

      حضرت استاد دوباره مطالب حضرتعالی را خواندم با تغییر جان به فرد صد در صد موافقم چون برای همه قابل فهم می شود. love struck rose

نظر 18

  • سمانه تیموریان (آسمان)   04 خرداد 1394 23:28

    با عرض سلام و عرض ارادت
    چقدر زیب و دلنشین بود این شعرتون
    چه ردیف و قافیه ناب و زیبایی به به
    چشم بر هم مینهم یک ثانیه
    میروم تا مرگ غم یک ثانیه

    دستمریزاد. قلمتون همیشه سبز و غزل باران rose rose rose love struck love struck love struck love struck

    • طارق خراسانی   05 خرداد 1394 01:09

      سلام بر فرشته ی خدا

      عزیز طارق

      سپاس از حضور بسیار گرمت


      در پناه رب العالمین


      rose rose rose

  • کریم لقمانی سروستانی   05 خرداد 1394 16:41

    سلام وعرض ارادت وادب استادخراسانی گرانقدر
    چقدرخرسندم بعدازمدتهاسعادت خواندنتان نصیبم شد برای آموختن همیشگی ازمحضرتان
    شعرسنگینی بود وسنگین تر باری که ازخرمشهر بردوش مردم است شهری که همیشه میدرخشدبرصفحه ی تاریخ
    درودتان بادخ همراه این شعر ستودنی وقابل تحسین
    لذت بردم
    شادزی
    rose

    • طارق خراسانی   05 خرداد 1394 22:41

      سلام و درود بر حضرت استاد سروستانی

      بلا از چشم مستت بر حذر باد

      شنیدم کسالت داشته اید بلا دور باد

      سپاس از حضور سبز و گرم و بهاری تان



      در پناه رب العالمین - شاد زی... آمین


      rose rose rose rose

  • کمال حسینیان   05 خرداد 1394 19:42

    سلام و درود استادم

    امروز آمده فقط کمی (تا جایی که گفته ها از گفتن باز نداردم) عقدۀ دل باز کنم

    هنوز بعد از سال ها نتوانسته ام با یاران سفر کرده وداع کنم، هر شب پاک ترین عزیزانم را در خواب مرور می کنم، صمیمیت، صفا ، دلدادگی، عشق و جنون و جنون و جنون ...

    هنوز کتف شکسته ام دلتنگ آرپیجیه ، هنوز تاول نیم پاشنه ایی که مانده ، یاد سنگلاخ های خط رو می کنه ، هنوز تک گوش شنوایم، عاشق نعرۀ گلولۀ توپه ، هنوز چشمانم از نور منور، حسرت سایه روشن هارا داره، و هنوز و هنوز و هنوز من زنده ام ، حیف ...

    پتوی خونین عزیزترین رفیقم را هنوز در هر سالگردش می بویم و روحم را تبرک می کنم ، شاید از نوشته هایم دانسته باشید که زیاد آدم مذهبی و معتقدی نیستم ، ولی دینم ، مذهبم ، اعتقادم ، شخصیت و شرافتم ، همان هایی بودند که سبک بال تر از من رفتند ، انگار پیلۀ من از فولاد بود که سالهاست اینگونه می پوسم و ضجه می کشم و دلتنگم،

    نور ها همه به اوج رفتند و حال بعد از سه دهه ، ارباب ریا و تبلیغ ، کاروان نور راه انداخته اند تا شاید نوری را ببینند، نور، در ضجۀ بیماران شیمیایی ست ، نور در خون شرافت دختران سوسنگردی ست ، نور در چشمان خاموش جان بازی ست که حتی عزیزترین کسانش ، وامانده و دل کنده و خسته ، تردشان می کنند ، نور در جیبان خالی تَرکش خورده ایی است که توان حرکت هم ندارد و نور و نور و نور ...

    آری خرمشهر آزاد شد ، و خدایی که این به خون نشسته شهر را رهاند ، خوش باورانه ، کبوتران زخمی این دیار پاک را ، به امتحان هزار باره نشسته ، و حتی ککش هم نمی گزد.

    استاد دلم گرفته ، دلم خیلی گرفته ، این روزها عصایم هم از دست من شاکیه ،کاش یکی از گودالهای خمپاره ، مدفنم می شد تا با همان حس وطن پرستی می مردم و این روزهای سیاه عصیان را نمی دیدم

    و کاش ...

    سپاس که قطره اشکی مهمان تان بودم

    پاینده باشید

    rose

    • طارق خراسانی   05 خرداد 1394 22:35

      سلام همرزمم

      سلام کمال جان

      حقیر هم در بهترین دوران زندگی ام یعنی دوران جوانی دوبار جبهه رفتم و آنچه را که می فرمایید به عینه دیده ام.

      تنگ چزابه ، ایستگاه حسینیه ... و وجب به وجب خاک مقدس جبهه یادش بخیر...

      شما امروز حقایق را دانسته اید من همان زمان دانستم و داستان این بود:

      حقیر از انقلابیون میدان امام حسین(ع) هستم منتی کهکشانی بر سر تمام مسئولین و مردم ایران دارم نه من بلکه سیصد و اندی که آنجا بودیم

      باعث شکستن و نابودی فتنه ی بزرگ سازمان سیا شدیم هیچکس نمی دانست و چند ساعت بله چندساعت ما خوب فکر کردیم.

      خدا به ما کمک کرد و ما تنها کسانی بودیم که می دانستیم فردا می خواهند کودتا کنند به خانه نرفتیم و حمله به مراکز نظامی را آغاز کردیم.

      فرمانده بعد از خدا خودمان بودیم و لاغیر و تا صبح کار را تمام کردیم و هایزر نتوانست کودتا ی خود را به انجام رساند.

      آمدم مشهد و استخدام وزارت آموزش و پرورش شدم و دیدم اوووووه حزب و حزب بازی شده و ... همه دنبال پست و مقام و گروهی به دنبال چپاول

      جنگ شد درست زمانی که بنده با معاون وزیر آموزش و پرورش درگیر شدم و دیدم رودم اگر می روم... گر نروم نیستم...

      عطای شان را به لقای شان بخشیدم و راهی جبهه شدم و چون باز گشتم دیدم پشت جبهه بوی تعفن می دهد سیصد متر مربع زمین مرا شرکت تعاونی فرهنگیان در غیابم کشید بالا... big grin دوباره عازم جبهه شدم...

      بعد از بار دوم به چابهار نقاط محروم رفتم و دزد ها هم به ریش ما بسیار خندیدند و چپاول ها کردند...

      بگذار تمامش کنم همرزم عاشقم... ما... در فرصت عشق کارمان را انجام دادیم ....و در مقابل وجدان و تاریخ روسپید هستیم...



      در پناه خدا



      love struck love struck love struck love struck love struck love struck love struck

      kiss kiss kiss kiss kiss kiss

      rose rose rose rose

  • نگار حسن زاده   05 خرداد 1394 23:04

    گاهِ هجرت...، با اناالحق...، "جانِ" او آمیخـته
    فَتح خرمشهر ...، تنهـا یک قَــدَم...، یک ثانیه
    rose applause rose applause

    سلام و عرض ادب و احترام بابای عزیزم
    ببخشید که نت نداشتم ودیر اومدم blushing

    فوق العااااااده زیبا بود
    اشعارتون رو خیلی دوست دارم...مخصوصا وقتی ردیف غزلهاتون خاصه

    بسیااااااااااار عالی بود

    درود بر بابای خوب خودم
    love struck rose

    • طارق خراسانی   06 خرداد 1394 01:40

      سلام به نور دیدگانم
      اعظم الشعرای ایران
      بی مانند ترین شاعر نسوانی که در پست مدرن و نئوکلاسیک بی مانند است.

      سپاس از حضور پرمهرت


      در پناه خدا



      rose rose rose rose

  • کرم عرب عامری   06 خرداد 1394 01:23

    درود بر غیرت رزمندگان میهن
    rose rose rose

    • طارق خراسانی   06 خرداد 1394 01:41

      سلام و هزاران درود بر حضرت عامری


      سپاس از حضور بهاری تان
      الحق درود به آنان که مردانه در مقابل دشمن ایستادند از جان شان گذشتند تا ایران بماند.


      در پناه حق



      rose rose rose

  • دادا بیلوردی   06 خرداد 1394 21:20

    درود استاد
    وقتی که جوش دل با خدا در همان یک ثانیه اتفاق افتد ، اگر دنیا هم به سرش ریزد پا بر جاست rose applause rose
    غزلتان قابل تأمل.
    خدا رحمت کند عارف زمان ، بنیانکذار بزرگ انقلاب اسلامی میهمنمان را
    rose

    • طارق خراسانی   06 خرداد 1394 23:27

      سلام و درود بر دادای عارف و عاشق و شاعر

      فرمودید عارف زمان..." جانش" شاد آمین

      فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم
      همچو منصور خریدار سر دار شدم
      ویا
      در میخانه گشایید به رویم شب روز
      من که از مسجد و از مدرسه بیزار شدم

      سپاس از حضور گرم و پر مهرتان


      در پناه خداوند سبحان شاد زی

      rose rose rose

  • امیرحسام زمانیان   03 شهریور 1399 16:09

    درودتان باد rose
    applause applause applause

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا