از اعماق کامرانیهای سیاه و سفید : *
من آنم که از روی ناکامی ام
به سوی تو ای لاله اعزامی ام
منم نقطه ی تیره ی قلب تو
رگت را گشودم من از خامی ام
به مهمانی ات من سیه آمدم
من آن رو سیه تکه از جامی ام
کنارت شدم تا حجامت کنم
من آن تیر بر قلب اعدامی ام !
اگر بوده ام ناحق اما ببخش !
که دهر بد علت ز بدنامی اَم
منم نیمی از دل و یا کمترم
منم دال تو با همه لامی ام !
من آن خط بر کاغذ حافظم
دمی سعدی و بلکه خیامی ام
من از دشت ایرانم و آریا
که پتک چلنگر بود حامی ام
ببخش ار سخن گفتم از من زیاد !
به دستور کاغذ من الزامی ام
نه پوری ز شاه و نه دخت ملک
یکی بذر افتاده و عامی ام
به جان شاکرم از نسیم خدا ،
که از دست او جمله فرجامی ام
*********************************
*دوستان گرامی ، با وجود اینکه در شعر به روشنی مشخص است اما با این وجود میل دارم تکرار کنم که شعر با شخص و یا فرد و منیت خاصی و یا شخص من مرتبط نیست و یک من نوعی خاص است که شاید به عنوان مثال بتوان گفت مانند دریا مذکر و مونث ندارد..بازیگر آن تمام طبیعت است.سپاسگزارم.
*نسخه ی تصحیح نشده
مورخ 28 تیر ماه 1395
18 جولای 2916
علی سپهرار
اثیر
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5