ای داد که این قلبک ما رخنه پذیرست
عاشق شود او می زده بی مایه فطیرست
هشیار اگر بود به نحوی لبِ دام است
گر مست شود البته عشق است و سریرست
بر هر سه ضمیری که منم یا که تو و او
عشق است خدا ور به پناهِ سه ضمیرست
ما پس چه کنیم ار دل ایشان برِ آنهاست
در خاتمه عشق است که بر هر سه امیرست
در بحرِ تردّد به گمانخانۀ معشوق
آنجا که گمان بوده دل البتّه به زیرست
یک دست به چپ می کشد او را و یکی راست
در راستی اما دل ما پیشِ تو گیرست !
درماندگی اما چه خوش ار پیش تو باشد
در بند تو دل باشد اگر خوش که اسیرست
مرهان تو مرا بی تو درین بیشه شوم گُم
قلب ار تو نباشی چو سه صد سالۀ پیرست
امروز بیا یا که درین دم به شتاب آی
فردا به منِ غمزده دور و همه دیرست
****************************
علی سپهرار
اثیر
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 2
محمد جوکار 08 شهریور 1395 01:16
دروودت باد دوست گرانقدرم جناب سپهرار
خرسندم که بازهم غزلی زیبا از قلم شیوایتان میخوانم
پاینده مانید به مهر
علی سپهرار 08 شهریور 1395 23:56
درود بر شما جناب جوکار . لطف دارید دوست گرامی . شاد و سلامت و مظفر باشید.