3 Stars

نذر ها

ارسال شده در تاریخ : 08 شهریور 1395 | شماره ثبت : H943912

خیلی صریح و رُک من ؛ وارد به قصه گشتم

آن خط که برنوشتید ؛ من نیز از آن نوشتم !

گفت این به من علیلی ؛ در ضمن پرسه هایش

من گوش و دستِ او باز ؛ بشنو ز سرگذشتم :

دنیا برای من یک ؛ زیبای خفته می بود

مانند خوابِ من شب ، عقرب به زیر خشتم

آغاز آن به امثال ؛ یک شبْ کنارِ در بود

بالش برای من خشت ؛ لیک آسمان بهشتم

سرد ار بدُی و یا گرم ؛ فرقی نمی کند باز

دنیا نگه نکردی ؛ بر ذات و یا سرشتم

پرسید رهگذاری ؛ کاتش مرا نیاز است

آری که گفتم آتش ؛ زد وی به سرنوشتم

کی بود و از کجا بود ؛ من از چه ره بدانم

برقی زد او به جانم ؛ آنگه تمامِ کِشتم

از غرّشی ز رعدی ؛ هوش از سرم برفتی

از روبرو هم از راست ؛ باز از یسار و پُشتم

باد از شمال و از غرب ؛ چون شد سبب به نَشرَش ،

بر بام من وزید او ؛ رسوایی است و طشتم

آبی طلب نمودم ؛ تا خرمنم نسوزد

سیلی به سویم آمد ؛ از سرنوشتِ زشتم

جانا به خاکم اینک ؛ یا در رهم به سویش

اکنون همی نظر کن : نُه شد گرو ز هشتم

آب است و باد و خاک است ؛ با آتشی میانش

هر دم ز شعله با تو ؛ خالی همیشه مُشتم

گفتم کنون چه سازم ؟ من کاره ای نبودم

بازیگرش تو بودی ! من مُهره ای نَهِشتَم !

گفتا که حق تو داری ؛ تا آن زمان که این دست ،

پُر از کلونِ در مانْدْ ؛ تا زار و خارِ دشتم !

آندم به سکّه ای خورد ؛ دستم که یادم آمد

نذری که قرضدارم ، دِینِ گذار و گشتم !

هو حق که آمدی تو ؛ گشتی نجات برزخ !

از نو خریدم اینک ؛ حوریّ و هم بهشتم

سر را تکان بداد و ؛ نذرِ مرا سِتاند او

حالا به هر دو دنیا ؛ چون دانه و خورشتم

گوشم دوباره کر شد ؛ تا نذرِ بعدی آید

اینک به باغِ من رُست ؛ هم ریز و هم درشتم !

فقر است و جنگ و زاری ؛ تا ما و من به راهیم

دنیا به ختمِ شرّست ؛ تا من چنین پلشتم !

.
علی سپهرار ، اثیر

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 261 نفر 361 بار خواندند
ستاره اسفندیاری (12 /06/ 1395)   | علی سپهرار (20 /05/ 1396)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :1


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا