هر شب دوباره قصد نگاه تو می کنم
تا سر کشد شراب لبت را نگاه من
تو آخرین سروده ی عشقی به دفترم
هر بیت از نگاه تو دارد گناه من
شب نقطه ی تلاقی عشق است و زندگی
دل بر مدار چشم تو در من دمیده است
باران درست اول شعرم به شوق تو
بر دامن سکوت کبوتر چکیده است
اینجا زمین عصاره تاریخ عاشقی ست
خیل کبوتران به تماشا نشسته اند
غم ها ورق ورق ته دفتر به صد امید
دل بر نگاه ساده آئینه بسته اند
در من هوای آمدنت گر گرفته است
آتشفشان به سمت دل من روان شده ست
می غرد از تراکم انبوه دردها
حتا زمین شکسته تر از آسمان شده ست
غم یک غرور کاذب تسکین دهنده است
وقتی سمند شادی ما زین شکسته است
وقتی غزال زنده ی کوهی که در من است
بعد تو از ندیدن خورشید خسته است
اصلن بهار مژده ماه " پرستش " است
دنیا مدار آینه خواه " پرستش " است
چشم ستارگان دل کهکشان عشق
حالا فقط به برق نگاه " پرستش " است
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۸.۱۲
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
محمد جوکار 15 آبان 1395 00:31
همیشه درود شاعر گرانقدر مهربانو مددی گرامی
آفرینت باد که زیبا مینگاری و شیوا قلم میزنی
رقص قلمت پایدار
پرستش مددی 16 آبان 1395 17:25
عرض ادب و احترام استاد جوکار گرانسنگ
سپاسگزار مهر و لطف شما هستم بزرگوار
حمیدرضا عبدلی 15 آبان 1395 11:35
با سلام بانو بسیار عالی
پرستش مددی 16 آبان 1395 17:26
عرض ادب جناب آقای عبدلی
سپاسگزارم بزرگوار