ای بغض رها کن تو گلوگاه عطش را
پایان بده امشب شب بدخواه عطش را
ای دجله رها کن رجز تشنه اشکم
بگذار فراموش کنم آه عطش را
در پرده ی غم سینه بزن بر تن سرخم
با اشک ببند آه فقط راه عطش را
شب آمده این بار ابالفضل ابالفضل
تا نقش زند در دل من ماه عطش را
می ترسم از این دشت ترک خورده که حس کرد
یک قطره ی آب از لب درگاه عطش را
من زینب یک لشکر سرخم که شنیدم
فریاد دل از خیمه و خرگاه عطش را
هفتاد و دو تا بیت غزل سرخ کشیدند
خورشید ترین لحظه ی جانکاه عطش را
از غنچه ی آشفته و ماهی که دریدند
در حنجرشان پیکر خونخواه عطش را
برگشتم از این راه که بی کوکبه رفتم
با من بشکن حجم گلوگاه عطش را
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۸.۲۸
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد جوکار 30 آبان 1395 23:14
درودها و آفرین ها مهربانو مددی عزیز
سوگسروده نابتان ، نشان از قلم توانایتان دارد
بمانید با مهر تا مهر
پرستش مددی 04 آذر 1395 00:44
عرض ادب استاد جوکار گرامی
سپاسگزار مهرتان هستم