هنــــر ســرایش (نوشتار چهارم)

============هنـــر سُــرایش (نوشتار چهارم)===========
.
.
در قسمت قبل و در بخش توضیح و توصیف قالب های شعر فارسی به چهار قسمت اشاره شد(فرد _ دو بیت _ قطعه _ غزل)
در این بخش به ادامۀ مطلب می پردازیم
.
.
5. قصیده
در لغت به معنی قصد کردن است ، چون شاعر در آن قصد بیان مطلبی را دارد، قصیده ابیاتش دارای یک وزن و یک قافیه می باشد، که در آن قافیه در هر دو مصرعِ بیت اول و دیگر مصاریع جفت، هم قافیه هستند ولی ابیات آن معمولاً بین بیست تا صدو پنجاه و گاهی دویست بیت است. موضوع آن بسیار گسترده است، مفاهیمی چون مدح، هجو، شکایت از روزگار، وصف مجالس بزم و رزم، منظره ها، قصرها، مرثیه و تعزیت و مسائل اخلاقی و اجتماعی و عرفانی و سیاسی و ... موضوع آن را تشکیل می دهند . ابیات آغازین آن را مطلع می گویند. در قصاید طولانی، ممکن است که شاعر مطلع دیگری بیاورد که آن را «تجدید مطلع» گویند. لز قصیده سرایان معروف می توان به رودکی (قرن 4) ناصرخسرو (قرن 5) انوری ، اثیر ، خاقانی ، سنایی، حسن غزنوی (قرن 6) سعدی (قرن 7) بهار (معاصر) اشاره کرد .
مثالی از خاقانی
قسمتی از قصیدۀ ایوان مدائن :
.

هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آیینهٔ عبرت دان
.
یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران
و
خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی
کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان
.
بینی که لب دجله کف چون به دهان آرد
گوئی ز تف آهش لب آبله زد چندان
.
از آتش حسرت بین بریان جگر دجله
خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان
.
بر دجله‌گری نونو وز دیده زکاتش ده
گرچه لب دریا هست از دجله زکات استان
.
گر دجله درآموزد باد لب و سوز دل
نیمی شود افسرده، نیمی شود آتش‌دان
.
تا سلسلهٔ ایوان بگسست مدائن را
در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان
.
گه‌گه به زبان اشک آواز ده ایوان را ت
ا بو که به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان
.
دندانهٔ هر قصری پندی دهدت نو نو
پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
.
گوید که تو از خاکی، ما خاک توایم اکنون
گامی دو سه بر مانه و اشکی دو سه هم بفشان
.
از نوحهٔ جغد الحق ماییم به درد سر
از دیده گلابی کن، درد سر ما بنشان
.
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی
جغد است پی بلبل، نوحه است پی الحان
.
ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما
بر قصر ستم‌کاران تا خود چه رسد خذلان
.
گوئی که نگون کرده است ایوان فلک‌وش را
حکم فلکِ گردان یا حکم فلک گردان
.
...
.
.
6.مثنوی :
.
در لغت به معنای دوتایی است و در اصطلاح ، شعریست در یک وزن که در ابیات ، دو مصرع آن ، جفت به جفت با هم به یک قافیه باشد، و قافیۀ هر بیتی به سادگی و به اقتضا تغییر کند، بنابر این مثنوی ، آزادترین و بی تکلف ترین نوع شعر کلاسیک است و برای نقل داستان های مفصّل و تعلیم و بیان مطالب پیوسته و مسلسل مناسب است و از مبدعات شاعران ایرانیست ، مثنوی سرایی از قرن سوم و چهارم هجری در شعر پارسی شروع شد و زیبا ترین و دلنشین ترین وزن های مثنوی را مولوی به کار برد. از حیث موضوع ، می توان آن را به سه دسته تقسیم کرد
1. حماسی (شاهنامه)
2. عاشقانه (لیلی و مجنون)
3. عارفانه ( مثنوی معنوی)
.
از مثنوی های معروف می توان به این آثار اشاره کرد ؛ مثنوی معنوی، شاهنامۀ فردوسی، ویس و رامین، حدیقۀ سنایی، بوستان سعدی، گلشن رازِ شبستری، خمسۀ نظامی، مصیبت نامۀ عطار، منطق الطیر عطار، گرشاسب نامۀ اسدی، گشتاسب نامۀ دقیقی و ...
.
مثال برای مثنوی حماسی از شاهنامه(کیقباد) :
.

چو رستم بدید آنک قارن چه کرد
چه‌گونه بود ساز ننگ و نبرد
به پیش پدر شد بپرسید از وی
که با من جهان پهلوانا بگوی
که افراسیاب آن بد اندیش مرد
کجا جای گیرد به روز نبرد
چه پوشد کجا برافرازد درفش
که پیداست تابان درفش بنفش
من امروز بند کمرگاه اوی
بگیرم کشانش بیارم بروی
بدو گفت زال ای پسر گوش‌دار
یک امروز با خویشتن هوش‌دار
که آن ترک در جنگ نر اژدهاست
در آهنگ و در کینه ابر بلاست
درفشش سیاهست و خفتان سیاه
ز آهنش ساعد ز آهن کلاه
همه روی آهن گرفته به زر
نشانی سیه بسته بر خود بر
ازو خویشتن را نگه‌دار سخت
که مردی دلیرست و پیروز بخت
بدو گفت رستم که ای پهلوان
تو از من مدار ایچ رنجه روان
جهان آفریننده یار منست
دل و تیغ و بازو حصار منست
...
.
مثال برای مثنوی عاشقانه از خمسۀ نظامی :
(خسرو شیرین)
.

نخستین بار گفتش کز کجائی
بگفت از دار ملک آشنائی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند
بگفت انده خرند و جان فروشند
بگفتا جان فروشی در ادب نیست
بگفت از عشقبازان این عجب نیست
بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟
بگفت از دل تو می‌گوئی من از جان
بگفتا عشق شیرین بر تو چونست
بگفت از جان شیرینم فزونست
بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب
بگفت آری چو خواب آید کجا خواب
بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک
بگفت آنگه که باشم خفته در خاک
بگفتا گر خرامی در سرایش
بگفت اندازم این سر زیر پایش
بگفتا گر کند چشم تو را ریش
بگفت این چشم دیگر دارمش پیش
بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ
بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ
بگفتا گر نیابی سوی او راه
بگفت از دور شاید دید در ماه
بگفتا دوری از مه نیست در
خور بگفت آشفته از مه دور بهتر
بگفتا گر بخواهد هر چه داری
بگفت این از خدا خواهم به زاری
بگفتا گر به سر یابیش خوشنود
بگفت از گردن این وام افکنم زود
بگفتا دوستیش از طبع بگذار
بگفت از دوستان ناید چنین کار
بگفت آسوده شو که این کار خامست
بگفت آسودگی بر من حرام است
.
.
مثال برای مثنوی عارفانه :
(مثنوی معنوی)
.

بشنو این نی چون شکایت می‌کند
از جداییها حکایت می‌کند
کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد
نی حریف هرکه از یاری برید
پرده‌هااش پرده‌های ما درید
.
.
7. مستزاد
.
در لغت به معنی دارای زیادتی است ، که به همین دلیل نام شعری است که در آخر هر مصراع آن، یک یا چند کلمه یا جمله ای کوتاه به صورت یک زائده و یا یک مصرع بسیار کوتاه اضافه شده باشد. ارتباط مصرع کوتاه با مصرع بلند هر بیت فقط از لحاظ معنی و موضوع می باشد ، چنانکه از لحاظ قافیه لزومی به هم قافیه بودن و یا هم وزن بودن با مصرع بلند نیست (در اغلب موارد این مصرع های کوتاه ، دو به دو با هم هم قافیه هستند). اغلب محققان، مستزاد را به «ابن حسام» (قرن 9) نسبت داده اند. از گویندگان معروف مستزاد، می توان به خواجوی کرمانی، ابن حسام هروی، مشتاق اصفهانی، وثوق الدوله، بهار و جلال همایی اشاره کرد
.
مثال برای مستزاد :
(خواجوی کرمانی)
.
کس نیست که گوید زمن آن ترک ختارا
گر رفت خطایی

باز ای که درایم توقع زتو یارا
با وعده وفائی

منداز بنام من دلسوخته فلفـل
برآتش رخسار

کافتادم‌ازآن‌دانه مشکین تویارا
در دام بلائی

امروز منم چو خم ابروی تو در شهر
مانند هلالی

تا دیده‌ام آن صورت انگشت‌نمــا را
انگشت‌نمائی

بازآی که سر درقدمت بازم و جانرا
در پای سمندت

چون می‌ندهد دست من بی‌سروپا را جز
نعل بهائی

درشهر شما قاعده باشد که نپرسنــد
از حال غریبان

آخر چه زیان مملکت حسن شما را
از بی‌سروپائی

تاچندمخالف‌‌زنی‌ای‌مطرب‌خوشگوی
در پرده عشاق

بنواز زمانی من بی‌برگ و نــــوا را
با بانگ نوائی

زین پیش نهان چند توان داشتن آخر
در دل غم هجران

دان که سرایت کند این درد نگارا
یک روز بجایی

در ظلمت اسکندرم از حسرت لعلش
مانندۀ خواجو

لیکن چه کنم چون نبود ملکت دارا
در خورد گدایی

=========================
چند نمونه باقی مانده از قالب های شعر پارسی،در نوشتار بعدی خواهد آمد
.
.
منابع :
.
1_شعر بی دروغ، شعر بی نقاب ؛ اثر دکتر زرّین کوب؛ انتشارات علمی؛ 1372
2_معان و بیان؛ اثر دکتر تجلیل؛ مرکز نشر دانشگاهی؛ چاپ دوّم
3_وزن شعر فارسی؛اثر دکتر خانلری؛ انتشارات طوس ؛1373
4_شعر و هنر ؛ اثر دکتر خانلری ؛ انتشارات طوس ؛ 1373
5_ادبیات معاصر ؛ اثر دکتر مرزآبادی؛ انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی ؛ 1377
کمال حسینیان

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 458 نفر 669 بار خواندند
زهرا نادری بالسین شریف آبادی (09 /05/ 1394)   | کمال حسینیان (10 /05/ 1394)   | سلبی ناز رستمی (20 /05/ 1394)   | شکوفه دهقان (27 /05/ 1394)   | کرم عرب عامری (29 /05/ 1394)   | طلعت خیاط پیشه (08 /07/ 1394)   | محمد جوکار (28 /07/ 1394)   | علیرضا صادقی (07 /09/ 1394)   | امیر عاجلو (09 /09/ 1394)   | محمد مولوی (29 /02/ 1399)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا