من نه آنم !
تو ز شعر من و من از سخنت مدهوشم
سخنی گوی از آن لب که سراپا گوشم
من نه آنم که لب از وصف لبت بر بندم
لب بنه بر لب من تا که کنی خاموشم.
مست گردند ز جام سخنم اهل نظر
جرعه ای هم تو بنوش از قدح پر نوشم
گر بیایی به سراغم ز سرِ مهر شبی
چشم از آنچه رسید از تو به من می پوشم
گاه گاهی بنوازم به سر انگشت وفا
که چو گیسوی شکن در شکنت مغشوشم
سینه ام زخمی عشق تو بود ؛ لطفی کن
که ز نیش قلم طالع بد مخدوشم
اشکم از دیده فرو ریزد و همچون دریا
که ز رگبار پر از جوش شود می جوشم
بشکند پشتم اگر بار غمت ؛ نبست شگفت
زین همه غصه که هجر تو نهد بر دوشم
جلوه ی بحر شود از شفق افزوده بیا
زینت افزای دلم باش تو در آغوشم
غزل از - مجید شفق
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5