دلم بسیار تنگ است و
نگاهی با دلم در حال جنگ است و
نمی دانم بساط عاشقی را
ضمیر ارتباط عاشقی را در کجا
پیش چه کس ﭐرام و تنها گسترانم
و اسب عشق را آهسته رانم تا دیار سبز رویاها
کنار بستر نرم و فرح انگیز دریای پر از امواج دلدادن
برای لذت دیدار فرداها.
نمی دانم شبی شاید سوار حادثه
یا پا به پای لحظه های خسته در هر خاطره
از کنارت از دیارت رفتم و
با قصه ها پیوستم و
از خویشتن بگسستم و
همپای باد سرد پاییزی
رخت بر بستم از این بی حسی ی مطلق.
دلم تنگ است میدانم
نگاهم با نگاهی بر سر جنگ است و
این اوراق سبز سرنوشتم را
کمی بعد از نگونساری ی عشق بی پناهم
این دل پر درد و آهم داد بر باد حوادث..............
در انتظار دیدنش بودم که دیدم میرود
آن کسی که سالها احساس پاکم را
و این قلب هلاکم را
ندید و دیدمش خندیدمش رقصیدمش
در انتهای خاطرم پیچیدمش
در لابلای بستر نرم نوازش.......
دلم تنگ است ومن هرگز نمیدانم چرا.
علی صمدی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 15
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 09 تیر 1394 12:20
مرحبازیبابود لذت بردم
دلم تنگ است ومن هرگز نمیدانم چرا.
علی صمدی 10 تیر 1394 19:41
درود بیکران بر بانو نادری گرامی
بسیار سپاسگزارم
لطف کردید مهربانو
همیشه سلامت باشید
طارق خراسانی 09 تیر 1394 12:45
در انتظار دیدنش بودم که دیدم میرود
آن کسی که سالها احساس پاکم را
و این قلب هلاکم را
ندید و دیدمش خندیدمش رقصیدمش
در انتهای خاطرم پیچیدمش
در لابلای بستر نرم نوازش.......
دلم تنگ است ومن هرگز نمیدانم چرا.... تنگ است
سلام جناب صمدی
از شعر روان و زیبا ی تان لذت بردم.
دستمریزاد
در پناه رب العالمین
علی صمدی 10 تیر 1394 19:43
درود بیکران جناب خراسانی گرامی
بسیار سپاسگزارم از حضورتون
لطف کردید
شادمان باشید گرامی
روح الله اصغرپور 09 تیر 1394 15:10
بسیار روان و دلنشین بود
علی صمدی 10 تیر 1394 19:44
جناب اصغرپور گرامی
ممنونم
همیشه لطف دارید به من
شاداب باشید
دادا بیلوردی 09 تیر 1394 20:47
درود بر جناب صمدی
احساستان بهاری
علی صمدی 10 تیر 1394 19:45
درود بیکران جناب بیلوردی همیشه شادامان باشید
کمال حسینیان 10 تیر 1394 00:07
دلم تنگ است ومن هرگز نمیدانم چرا.
خیالت را تنگ
در آغوش می کشم
حتی تنگ تر از دلِ ...
از عشق خیالی بیش نمانده
و می ترسم از روزی
که بیاید و بیائی و
نشناسمت ...
درودتان باد جناب صمدی عزیز
علی صمدی 10 تیر 1394 19:45
درود بیکران جناب حسینیان عزیز
سپاسگزار حضورتون هستم
شادمان باشید
حسین دلجویی 10 تیر 1394 01:00
نمی دانم شبی شاید سوار حادثه
یا پا به پای لحظه های خسته در هر خاطره
از کنارت از دیارت رفتم و
با قصه ها پیوستم و
از خویشتن بگسستم و
همپای باد سرد پاییزی
رخت بر بستم از این بی حسی ی مطلق.
درود بر خان داداش گلم و چرخش زیبای قلم و فراست و بلاغت کلام و دست گرمی اش در نو نیمایی..
احسنت بر موسیقی کلامتان در کوتاه و بلندی پاره ها و پازل شاعرانه و تفکیک بجای افعال و شیرازه ی شاعرانه ی سروده ی دلنشینتان
ایوووول..
برو سفر به سلامت ، عزیز محبوبم
برو که سنگ فراقت به سینه میکوبم
.
برو که جلوه ماهت به دیده میکارم
برو که اشک زلالت زدیده میروبم
.
به گاه بدرقه بر جوی جاده می لرزد
تنی که مانده چو بید از دل پر آشوبم
.
برو که غیردلخوشیت از خدا نمیخواهم
برو که با همه ی تلخ رفتنت ، خوبم
.
برو شهامت شب گریه های عریانم
برو نجابت ناگفته های محجوبم
.
سفر بخیر که منهم مسافر ، سفرم
ز شهر و کوچه دلبسته های مجذوبم
.
تو می روی به عزیزی مصر یوسف من
منم که در ته چاه علاقه یعقوبم *
حسین دلجووو
علی صمدی 10 تیر 1394 19:47
خان داداش شرمنده میکنید منو همیشه
سپاسگزار لطف و حضور مهربانتان هستم
شاداب باشید گرامی
منوچهر منوچهری(بیدل) 10 تیر 1394 18:31
سلام بر عزیزترین دوست قدیمم جناب صمدی عزیز خوشحالم کردید با این اشعار زیبا ممنون بسیار با احساس ودوست داشتنی بود
علی صمدی 10 تیر 1394 19:48
سلام و درود بیکران بر جناب منوچهری عزیز
بسیار سپاسگزارم از حضور پرمهرتان
تا همیشه زنده باشید
مجتبی جلالتی 08 فروردین 1399 19:58
بسیارزیبا