پربازدیدترین اشعار
حس کنم گاهی که من تنهاترینم در جهان
درد دارم غصه دارم لیک اما بس نهان
خامشانه در سکوتم گریه از دل می چکد
می رسد امشب صدای داد من بر آسمان
طعم خون و اشک و اه و شعر اندر کام من
من چو برگی زرد و پژمرده که هر فصلش خزان
خون دل را می خورم از دل ، جگر هم می جوم
کس چه می داند چه غوغاییست در روح و روان
سرد و خامش ، بی تفاوت می نشینم گوشه ای
هیچ چیزی را نمی خواهم کنون در این زمان
مرده ام یا اینکه مردن انتظارم می کشد ؟
آه من دیوانه ام بی نام و اسم و بی نشان
در درونم قلب زخمی دارم و ذوقی به شعر
من خوشم بر شعر و بیتی آمده از روح و جان
هرچه باشد درد و غم ، روح الغزل پیش منست
این مرا بس ، دلخوشی اینست بر من بی گمان
شاعر : روح الغزل
شکیبا درخشانی
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 12
سریال خاتون قسمت6
تبلیغات فرهنگی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
قاسم پیرنظر
-
salman mohabbati
-
امیرحسین دایمی پویا
-
احسان بابادی
-
سینا پیغامی
-
شهریار جعفری منصور
نقد 2
ابراهیم حاج محمدی 13 تیر 1399 18:27
آفرین و آفرین و آفرین و آفرین
کو چو مانند تو یک شاعر دگر اندر جهان؟
ها کو؟
من چو برگی زردم و پژمرده در فصل خزان
وای ، من دیوانه ام دیوانه اما بی نشان
ضمنا به همون خون دل خوردن بسنده کن و (( جگر )) نخور بذار جگر خواری کار همون (( هند جگر خوار)) باشه
دخترم اثر بسیار زیبایی آفریده ای . انشا الله در آینده از فرهیختگان این مرز و بوم خواهی بود.
چند نکته ای را که عرض کردم نه از باب نقد بلکه از باب اینکه راهنمایی کوچکی کرده باشم بود. ذهن وقاد سرکار عالی اگر دقت بیشتری بکنی به این نکاتی که عرض کردم پی می برد
موفقیتت را آرزومندم
شکیبا درخشانی متخلص به روح الغزل 04 امرداد 1399 01:50
درود و عرض ادب خدمت شما بزرگوار
بسیار ممنونم از پیشنهادها و راهنمایی های تان
حتما استفاده خواهم کرد
لطف دارید و بسیار سپاسگزارم از لطف و محبتتان
زنده باشید