« افیون »
خداوندا ! تو می دیدی بد هستم
چرا خلقم نمودی ، گر بد هستم
من اَر دیوانه می باشم ، نـدانم
که من دیوانه یا فرزانه1 هستم
اگر عهدی تو با آدم بـبستی
کجا دیدم،من آن را کی شکستم
شرابی را ،که از دست تو نوشم
چـرا بـد نام هـر افراد مستم
چرا افیون2 نهادی در مِـی3 من
از آن افیون بُوَد ، من گیج و مستم
همان افیون که گفتم: بود نفسم
چرا آن در منس ، من همره هستم
منِ دیوانه می دیدم ، کز اول
به پیش عاقلان ، دیوانه هستم
عجب نَبْود4 اگر دیوانه بودم
ره عقلی در این دنیا ، نـجستم
چه فردی در جهانت ،مثل من بود
من از اول ره جهلم بـبستم
همان سنگی که دنیا بر سرم زد
از آن سنگش سرِ جهلم شکستم
جدا کی گشتم از افراد دانا
به پیش بی خردها کی نشستم
غم و درد من از مردم فزون شد
اسیـر چنگِ نا مـردان مستم
تفضّل هر چه بنمودی کمم بود
کجا قانع به فضل وحکمت هستم
به من رهبر ،همین عقل خودم بود
به عقل خود گمانم ، عاقل هستم
رهت اول به من، پوشیده می بود
بـپیمودم ، اگر می بود به دستم
رهایـم ساختـی ، تا بد نـمایم
چرا اول نـبستی هـر دو دستم
رها بنمودیـَم در راه مجهول
به راه خود نکردی پای بـستم
رهت پوشیده می آمد، به چشمم
منم از راه تو ، چشمم بـبستم
صراط مستقیمت ، را نـدیدم
عجب نَـبْود ،اگر من گمره هستم
مرا در راه خود ، آزار کردی
زِ راه تو نشان ، نامد به دستم
کجا بودم ، در اینجا آمدم من
که می بودم و در آخر که هستم
در اینجا آمدن ،گر از خودم بود
چرا از آمدن ، من غافل هستم
در اینجا آمدن،گر رأی من بود
چرا رأیـم نـمی باشد به دستم
کجا بودم ،که آوردم در اینجا
منـم از بهـر آن ، پوینده هستم
به درگاهت فراوان بنده داری
منم یک بنده در این درگه هستم
خداوندا ! تو بودی حامی من
هدایت از تو کی آمد به دستم
من آن طفلی بُدم بی درک وبی فکر
کجا من قابل درک تو هستم
من آن خاکم ، نمی دانم چه بودم
ولی دانم ، زِ خاک مُرده هستم
برون آوردیـَم از خاک مرده
طفیل قدرتـت ، من زنده هستم
نـمی دانم که خاکـم یا فرشته
خدایا هر چه هستم ،از تو هستم
خداوندا تویی داناتـر از من
به این مطلب یقین ،من قائل هستم
من این افسانه هـا بسیار گویم
حقیقت را زِ گفتارت نـجُستم
تو از افتادگان ،گر دست بگیری
من آن افتاده ،در دست تو هستم
به من گفتن :خدای قادری هست
شنیدم من ، همان را می پرستم
قبای من ، به پیش خلق زیباس
به پیشـَت با قبای کوته هستم
غبار غم ، به دل بودم فراوان
غبار آلوده بود این چشم و دستم
غلط کردم ، اگر گفتم من و من
دهان خود، از این گفتن بـبستم
حسن درآخرین مطلب چنین گفت
نمی شاید بگویم من ، من هستم
٭٭٭
1- حکیم- عاقل 2- تریاک – مخدر 3-شراب – محبت و عشق 4- نباشد
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 18
امیر عاجلو 15 فروردین 1400 09:58
حسن مصطفایی دهنوی 16 فروردین 1400 07:32
درود ها
کاویان هایل مقدم 15 فروردین 1400 10:35
گپ و گفت صادقانه مخلوق و خالق
شنیدنی و زیبا
حسن مصطفایی دهنوی 16 فروردین 1400 07:32
درود ها استاد
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
خدایش رحمت کناد آمین
منصور آفرید 15 فروردین 1400 11:05
درود بر استاد بزرگ
همیشه عالی
حسن مصطفایی دهنوی 16 فروردین 1400 07:32
درود ها استاد
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
خدایش رحمت کناد آمین
روزبه آریا 15 فروردین 1400 11:22
درود بر شما و استاد دهنوی
بسیار زیباست
حسن مصطفایی دهنوی 16 فروردین 1400 07:31
درود ها
شهرام بذلی 15 فروردین 1400 14:04
دروها نثارتان حضرت شاعر
زیبا ساخته و پرداخته اید ...موید باشید
حسن مصطفایی دهنوی 16 فروردین 1400 07:31
درود ها
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
خدایش رحمت کناد آمین
بهنام حیدری فخر 15 فروردین 1400 18:23
درود بر شما ادیب ارجمند و استاد دهنوی
روحشان شاد و یادشان گرامی باد
حسن مصطفایی دهنوی 16 فروردین 1400 07:31
درود ها استاد حیدری
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
خدایش رحمت کناد آمین
محمد مولوی 15 فروردین 1400 21:08
حسن مصطفایی دهنوی 16 فروردین 1400 07:30
درود ها
روناک غریب لکی 16 فروردین 1400 00:06
درود بر شما.
حسن مصطفایی دهنوی 16 فروردین 1400 07:30
درود ها بانو
همایون فتاح 16 فروردین 1400 04:52
باسلام استاد همیشه از سروده هایتان متحول شدم وبوجد آمدم در ضمن عیدتان نیز مبارکباد
حسن مصطفایی دهنوی 16 فروردین 1400 07:30
درود ها استاد
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
خدایش رحمت کناد آمین