درگـاه تـو بلنــد اسـت
پایــم کــه در کمنـد اسـت
در بـُعـد آن مسـا فـت
این دل هـنـوز بَـنـد اسـت
٭٭٭
زمیـن تا آفتابش از بلنـدی است
از این افتادگـی ، بر سودمنـدی است
هـمه سود بشر، از این زمیـن است
بشر از این زمین در سودمنـدی است
٭٭٭
هـمین خاکی که با این استواری است
به زیر پای ما ، در بردباری است
رفیقان این چه اسراری است در خاک
شکر از آن به ما در خوشگواری است
٭٭٭
دراین خاکی که ما را کشتکاری است
فراوان چشم آب ،از خاک جاری است
رفیقان حکمت حق را بـجوییـد
همین خاکش به ما خدمتگزاری است
٭٭٭
هـمین خاکی که از پروردگـار است
زِ حکمتهـای حق ، این استـوار است
خوراک آدم و وحش و طیـوران
زِ خاک آیـد برون سیرش قطار است
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 14 تیر 1400 08:58
حسن مصطفایی دهنوی 11 شهریور 1400 07:51
کاویان هایل مقدم 14 تیر 1400 09:34
به به
چه از این دلنوازتر که چشمانت به آیات شاعرانه سالکی دلسوخته روشن شود.
روحشان تا ابد شاد
حسن مصطفایی دهنوی 11 شهریور 1400 07:51
سلام و درود استاد
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید