عاقبت ، از چشم هایت انتقامی می کشم
نعره ها ، از یاد یار بی مرامی می کشم
خسته ام از اضطراب شاخه های خشک باغ
پشت پلک پنجـــــره ، آه مدامی می کشم
با صدایی از ته دل ، دلهـــره خواهم سرود
نقش اندوه خودم را ، روی جامی می کشم
آخـــرین سیگار تلخ و آخــــرین کبریت را
در غروبی بی تو ، روی پشت بامی می کشم
ترکش خمپاره ی چشمت چو بر قلبم نشست
نالــــــه از بیماری بی التیامـــــــی می کشم
هیچ میدانی که چشمان تو با قلبم چه کرد؟
انتظار غمزه ای ، از هر پیامی می کشم ؟
لشکر چنگیز چشمت ، چون به نیشابور رفت
ناگهـــان با بغض ، شمشیر از نیامی می کشم
" وه که من ، در سرزمین عاشقان سلطانم و
زیر دست مردم بی دل ، غلامی می کشم " *
هیچ می دانی که یوسف را ، ز قعر چاه عشق
می برم بالا و تا ، قائم مقامـــــــی می کشم ؟
شعر را در انتها ، با " تو" بپایان می برم
با خیال تو ، نفس در هر کلامی می کشم
گرچه تیر چشمهایت ، خورده بر "یاس خیال "
عاقبت صید دو چشمت را ، به دامی می کشم .
===============
*بیت تضمین از استاد فرهیخته دکتر زرین قلمی
م.ج.یاس خیال 1394.04.17
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
طارق خراسانی 29 فروردین 1395 00:17
هیچ می دانی که یوسف را ، ز قعر چاه عشق
می برم بالا و تا ، قائم مقامـــــــی می کشم ؟
اناالحق
سلام حضرت جوکار
عجب غزل گرمی...!!
لذت بردم
در پناه خدا شاد زی..................................................................................
حمیدرضا عبدلی 29 فروردین 1395 05:36
با سلام استاد بسیار عالی سروده اید موفق باشی
عباس یزدی(طوفان) 04 اردیبهشت 1395 06:41
سلام
درودها بر طبع روانتان استاد
علیرضا خسروی 17 اردیبهشت 1395 15:07
درودها استاد گرامی