بهار
همراه گل به فصل بهاران سلام کن
سرچشمه را به برکت باران سلام کن
در لحظه های رویش آلاله و چمن
ای آشنای نرگس مستان سلام کن
با نفخه های سِحر مسیحای روزگار
در هر نفس به حضرت جانان سلام کن
مثل صبا که بر سر سنبل رسید و گفت
اینک بدشت و کوه و بیابان سلام کن
کای سرزمین خفته اگر وارهیده ای
از خلسه های فصل زمستان سلام کن
با ما بیا ترانه خوان هزاران قنوت شو
پروانه را به حرمت خوبان سلام کن
روزیکه دست پیله رها می کند تو را
باری دگر به مهر درخشان سلام کن
خورشید را به خانه همسایه ات ببر
بر تار و پود خسته دوران سلام کن
دستی بگیر تا که نرفتی از این دیار
در جستجوی رونق ایمان سلام کن
نوروز اگرچه باعث دیدارمان نشد
ای هموطن به کشور ایران سلام کن
تعداد آرا : 7 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 24 اسفند 1399 18:56
.مانا باشید و شاعر
مسعود مدهوش 24 اسفند 1399 20:34
درود بر شما استاد معصومی گرامی
زیبا و دلکش،دستمریزاد :
بهنام حیدری فخر 24 اسفند 1399 23:06
درود بر شما جناب استاد معصومی
ادیب ارجمند و فرهیخته
بسیار زیبا و ظریف سرودید گرامی
محمد مولوی 24 اسفند 1399 23:17
بابک قدمی واریانی 25 اسفند 1399 01:13
سلام بر استاد عزیز ـ مقبول و محبوب جناب اقای معصومی،
مانند تمامی شعرهایتان زیبا و دلنشین بود.
کاویان هایل مقدم 25 اسفند 1399 08:17
قد قامت الصلاه طبیعت را ببین
بر حضرت معصومی اینک سلام کن
رسول نظری 25 اسفند 1399 17:19
درود بر شما بسیار عالیست