زندگانی
زندگی جز لحظه های رو به پایانی نبود
سایه ای در پرتو مهر درخشانی نبود
روزهای پرشمارش را به چشمم دیده ام
نوبهارش خالی از فصل زمستانی نبود
مثل خوابیکه به پلک خسته ای سرمیزند
فرصت شیرینی اش اوقات چندانی نبود
زندگانی با تمام ساز و برگ و حشمتش
جز کفی بر شانه های موج غلطانی نبود
نقد عمر از ما گرفت دست ما چیزی نداد
در بساطش غیر از آه و دل پریشانی نبود
زندگی آغاز بی فرجام حسرت های ماست
صحبتی جز خاطرات بزم مهمانی نبود
گفته بودم باید از اول به فکر چاره بود
در بساطش رونقی جز نا به سامانی نبود
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 11 مهر 1400 18:17
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
علی مزینانی عسکری 12 مهر 1400 05:13
دادا بیلوردی 13 مهر 1400 18:15
درود بر جناب معصومی
زیباست
احسنت