بنویسید
بنویسید دلی تنگ گرفتارش بود
بنویسید سری منگ هوادارش بود
بیش از این حرف ندارم ولی فاش کنید
حرفی از آینه و سنگ سر دارش بود
آفتابی که سحر بوی اجابت می داد
عصر یک جمعه بیرنگ پرستارش بود
بین اشعار بجامانده تصویر و خیال
باز هم با غزل و چنگ سروکارش بود
ته ویرانه متروک ترین شهر سکوت
ناله ی سوز شباهنگ خریدارش بود
بنویسید که آواره ترین شیدا بود
بنویسید که یکرنگ وفادارش بود
بنویسید جهان با همه ی زیبائی
ای بسا حیله و نیرنگ به بازارش بود
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 25 دی 1400 09:47
لطیف و دلنشین
محمد علی رضا پور 25 دی 1400 14:38
سلام و درود و ارادت، خدا قوت جناب استاد معصومی عزیز
در صورت امکان، این روزها در این سایت و دیگر سایت ها و
اینستاگرام و... بیش تر به شعر سروش بپردازید
که جشنواره ی شعر سروش است.
محمد علی رضا پور 25 دی 1400 14:39
به مناسبت یکم بهمن زادروز شعر سروش
Milad Kaviani 25 دی 1400 23:33
درودها استاد عزیزجناب معصومی
حسن مصطفایی دهنوی 26 دی 1400 07:20
سلام و درود استاد معصومی
عالی است
سربلند و پاینده باشید
امیر وحدتی 26 دی 1400 16:05
سلام و درودی بیکران جناب معصومی. زیبا سروده اید بزرگوار