از نفس صبح پگاه
برگرد و برای دل من جلوه گری کن
با نرگس مستانه دمی شور و شری کن
من غرق نیازم تو ولی چشمه ی نازی
امشب سخن از خاطره ماه و پری کن
با سیب و اناری که صفا داده به باغت
مهمان تماشاکده ی شاخ و بری کن
ای باد صبا از نفس صبح پکاهت
جامانده ای از هول و ولا را خبری کن
عمری به غم و محنت ایام سپردیم
در فرصت جامانده حدیث دگری کن
درمان دل سوختگان کار ثواب است
چشمی به دلاشوبی اهل نظری کن
ای موی پریشان تو بی تابی عالم
از کوچه آشفته ی ما هم گذری کن
♤♤♤
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 07 دی 1401 13:52
درود بر شما