زین آب گل آلود که خونین ، جگرم شد
یک ماهی پَروار نصیب پدرم شد
این واقعهٔ تلخ و سیَه کرد بهانه
سرداد شعارِ سفر و شعر و ترانه
گفتا نشود تلخیِ این واقعه شیرین
جز رفتنِ دریا و کباب و خاله پروین
یک دفعه من و مادرم از جای پریدیم
سوت و کف و هورا و سپس جیغ کشیدیم
چهار مضراب و تنبک زِ من و رقص زِ بابا
مادر به هنرمندی ما محوِ تماشا
من غرقِ نوازندگی و ، مادرم آواز
در رقص همانند سیاست پدرم آس
در اوجِ صفا و طَرَب و شادی و خنده
دل در طلبِ دختر همسایه پرنده
با وحشتِ از مادرم و دقّتِ بسیار
رمزی دو سه تا ضربه زدم گوشه دیوار
قربانِ چنین هوش و زرنگیِ تو دختر
آمد دَمِ در، با ادب و ناز و معطّر
صد شکر که محبوبِ دلِ مادر من بود
آمد به جلو قلب من آتش زد و فرمود
در درس ریاضی شده ام سخت پریشان
کارم شده نالیدن و چشمم همه گریان
گفتم بنشین تا به تو گویم رَه و چاهش
با چشم زدم بوسه بر آن صورتِ ماهش
از شدّتِ شادی و جنون رفت زِ یادم
در فاجعه یک تن نرسیده ست به دادم
افتاد نگاهم به کمانخانه اَبروش
شلّاق و کتک خوردن خر ، گشت فراموش
پنهان زِ خدا نیست ، نباشد زِ شما نیز
عشق است که دل را کُنَد از فاجعه لبریز
هر جور حسابش بکنی باز می اَرزد
اندامم از این واقعه هر روز بلرزد
مادر مثلا با پدرم بحثِ سفر داشت
چون ارتش هیتلر همه را زیرِ نظر داشت
حسّاسیتِ بیخودشان درک نکردم
یک دَم رَهِ عُشّاقِ جهان ، ترک نکردم
رفتم به کنارش جهتِ درس ریاضی
مدیونی اگر در نظر افسانه بسازی
گفتم که ریاضی همه رنج است و ریاضت
بر محور اعداد پدید آمده خلقت
الان مثلا بنده یه دل دارم و یک تو
گر جمع شوند چند شود؟ گفت که خب دو
گفتم نه عزیزم نشود پاسخ آن این
گفتا که شدی خُل به خدا عاشق غمگین
گفتم چو شود جمع دلی با دلِ دیگر
همواره شود حاصلِ آن یک دل و یک سر
آن کس که زِ جان می گذرد در طلبِ یار
دریافته از قسمتی از خود شده بیمار
پرسید اگر کم بشود دل زِ دگر دل
گفتم که چنین فرض بُوَد منطقِ باطل
هر جا که دلی با دلِ دیگر شود اِدغام
چون پُخته خوراکی ست که هرگز نشود خام
گفتا که از این درس کِشَد مُخچهٔ من سوت
گفتم که لبِ لعلِ تو مر ، جان مرا قوت
گفت خیره سَرِ نِفلِه تو را می کُشَد این بار
گفتم عوضش در بغلت جان دهم ای یار
گفتا تو نباشی چه کُنَد این دل شیدا؟
این عشق نهانی شود یک روز هویدا
تا بوده همین بوده همه رسم و رسومات
بر آن چو نهی پای ، جزا هست و مجازات
گفتم که مزخرف بُوَد اینگونه مجازات
وقتی نتواند دل غمدیده کُنَد شاد
یک ریز از او گفتن و از من نشنیدن
خواهش زِ من و از پدرش خیر شنیدن
بگذشت هم آن روز و هم ایّام به عادت
نفرین به هر آن کس که بنا کرد جهالت
بر رسم و رسوماتِ مزخرف همه لعنت
لعنت به روانی که در او هست جهالت
با جبر و ستم پیشگی و رسم و رسومات
او کیشِ عروسی شد و من در طلبش مات
در منزل او ساز و دَف و رقص و کمانچه
بختِ سیَهی در کفنِ قرمزِ غُنچه
من بودم و مرگِ دل و روحی که جدا شد
قلبم به رَهِ رسم و رسومات فنا شد
بوسید لبِ مرگ و جهانم به جنون کرد
هم حجله و هم قلبِ مرا غرقِ به خون کرد
اندوهِ پشیمانیِ مادر به صدا شد
آن قامت سرو پدرم یکسره تا شد
خُردی همه بگذشت به تهدید و فحاشی
او مُرد و شد ایّامِ جوانی مُتلاشی
با تیغِ جفا زد رگِ خود را قمرِ من
او رفت به گل چیدن و تا شد کمرِ من
پایان
سروده : علی احمدی ( بابک حادثه )
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 30
امیر عاجلو 31 فروردین 1400 10:15
درود بر شما
علی احمدی 31 فروردین 1400 10:33
بنده نوازی شما همواره مایه مباهاتم است سرور گران ارج
سیمین حیدریان 31 فروردین 1400 10:52
درودها
علی احمدی 31 فروردین 1400 11:28
درود به حضور صمیمانه و شان ادیبانه حضرتعالی باد
شهرام بذلی 31 فروردین 1400 11:26
آفرین ها جان دل آفرینها
بسیار زیبا و دلنشین و تلخ و شیرین بود .
سپاس از شما
علی احمدی 31 فروردین 1400 11:28
درود استاد عزیزم منت نهادین بر حقیر
محمد خوش بین 31 فروردین 1400 11:41
درود بر شما
علی احمدی 31 فروردین 1400 11:53
هزاران درود ادیب گرامی منت نهادین بر حقیر
منصور آفرید 31 فروردین 1400 12:08
درودتان باد استاد احمدی عزیز
زیبا بود و خواندنی . دستمریزاد
علی احمدی 31 فروردین 1400 12:11
زیبا حضور شما استاد گران ارج می باشد منت نهادین بر بنده
جواد مرادی 31 فروردین 1400 13:28
درود بر جناب احمدی شاعر گرانقدر
علی احمدی 31 فروردین 1400 19:28
بنده نوازی فرمودین والاقدر
جواد امیرحسینی 31 فروردین 1400 22:19
سلام و عرض ادب خدمت جناب احمدی بزرگوار. دست مریزاد. بسیار عالی سرودند. دست مریزاد
علی احمدی 31 فروردین 1400 23:42
درود بیکران استاد امیر حسینی والاقدر منت نهادین بر حقیر
کاویان هایل مقدم 01 اردیبهشت 1400 09:35
نه خیر انگار اون دفعه قبل و جذبه مادر گرامی و مشکلات عدیده درس نشد
فکر کنم کار به همین جا هم ختم نشه استاد
علی احمدی 01 اردیبهشت 1400 09:44
استاد جان درود دقیقا درست می فرمایید داستان ادامه دارد
محمد علی رضا پور 01 اردیبهشت 1400 09:36
سلام و درود و ارادت
علی احمدی 01 اردیبهشت 1400 09:44
ارادتمندم استاد عزیزم چه خرسند می شوم شما را می بینم درودتان باد
غلامحسین جمعی 01 اردیبهشت 1400 15:44
درودو سپاس بزرگوار فرهیخته و عزیز
دستمریزاد زیبا و درخور و قابل تامل است عزیز
علی احمدی 01 اردیبهشت 1400 17:05
درود بیکران استاد والاقدر بنده نوازی فرمودین
روناک غریب لکی 01 اردیبهشت 1400 23:35
درود بر شما جناب استاد بسیار زیباست گرامی
علی احمدی 02 اردیبهشت 1400 00:54
عرض ادب والامقام اگر نوع نگاهتان را می فرمایید با شما موافقم و خرسندم که بد درس پس نمی دهم
پیروزی تقدیرتان باد
حسن مصطفایی دهنوی 02 اردیبهشت 1400 08:56
درودها بر شما استاد
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
قلمتان نویسا، موفق باشید
علی احمدی 02 اردیبهشت 1400 11:33
خجالتم دادین استاد دهنوی عزیزم خاک پایتان هستم خیلی خیلی ممنونم به سبب حضور نابتان
علی معصومی 03 اردیبهشت 1400 20:58
درودها
دوست تازنینم
حناب احمدی عزیز
برقرار باشید
علی احمدی 07 اردیبهشت 1400 10:29
درود بیکران استاد عزیزم جناب معصومی گرامی منت نهادیت
کرم عرب عامری 05 اردیبهشت 1400 23:38
درودها جناب احمدی
علی احمدی 07 اردیبهشت 1400 10:31
استاد عرب عامری گران ارج بنده نوازی فرمودین