تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمدهادی صادقی

«اندوه» جام مرا پُر باده کن امشب دلم خون است حال دل فرهاد عاشق همچو مجنون است این آسمان آبی نمی باشد غمی دارد رنگ دل دریا شده خونین و گلگون است دنیای دون جایی برای دل سپردن نیست این لعبت پیری ......

ادامه شعر
حامد نوروزی

چند می فروشی؟ گفتمش چه می فروشی ؟ گفت دل گفتمش چند می فروشی ؟ گفت به اندازه لبخند گفتمش پس مال تو "تنها بخند" او خندید و از دستان من دل را ربود وقتی بخود آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتا......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

#رباعی - شماره ۱۳۳ خر جهل ان کس که خر جهل به اصرار براند بگذار که در فاجعه خویش بماند بیهوده مکن عمر خوش خویش تلف با 《آن کس که نداند که که نداند که نداند》 #مهدی_رستگاری ششم اردیبهشت سال یکهزار و چ......

ادامه شعر
علی اصغر  طالعی نوجه ده

حد دلم بی نهایت است وقتی ایکس عشق به سمت تو میل میکند...

ادامه شعر
پارسا .

گویند که پایان ره تیره چراغست لیکن ره این عشق عیان تیره و تارست از سوزِ قلم وز دلِ چاکم ‌تو بیندیش پستوی دل ‌عاشق درگشته چه‌ها‌هست بر منزل یاران به طوافیم و طوافش تَریاگ دلِ غمگِن س......

ادامه شعر
شبنم حکیم هاشمی

هر چقد نگاه من غمگینه توو نگاه تو پر از تسکینه هر کجا دلم پر از تشویشه دل پاکت نگرانم می‌شه وقتی دلشورهء عشقو دارم بغضمو رو شونه‌هات می‌بارم تو به دلشورهء من حق می‌دی تو چقد خوب منو فهمیدی منو بهت......

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«دوری از ریا» جام پُر باده به غسال من خسته دهید همه شادی بکنید و همگی دَف بزنید از کنارم دغل و رنگ و ریا دور کنید هدیه از نور حقیقت به من آهسته دهید در شب تار من از باده ی انگور خورید سرخوش و......

ادامه شعر
امین مقدس

<<گنجشک>> سروِ تو ام گنجشک ! آزادی و دربندم پرواز کن بر خاکِ زندانِ دماوندم از شبنمِ شوقِ تو می‌نوشم شرابِ خوش مِهرِ تو را سر می‌کشم از راهِ آوندم گرچه مقرّ ماکیان هر دم منم، ای عشق ! غ......

ادامه شعر
عارف آقاملایی

بنشین به کنارم ای مونس و ای یارم من خسته از این دردم من سوخته‌ هجرانم من خسته از این حالم بشکسته پر و بالم من کافر و من ملحد افتاده ز ایمانم گه خسته و گه غمگین، یکدست گهی رنگین من شاد شوم گاهی......

ادامه شعر
سیاوش دریابار

شیخ ما شیخ ما هفتاد سال عبادت کرده بود خدا را گم کرده رفع حاجت کرده بود کت کتی میکرد طول روز و عرض شب جمله چاپ لواسان را حیرت کرده بود این اواخر داعی ختم رسل یا پیغمبری همچون عیسی کار طبابت کرده ب......

ادامه شعر
کیوان هایلی

مهربان آهسته ران غوغا به دل دارم نهان دل صبوری می کنـم، شـاید بمـانم در امـان دل به عشقی داده ام، دل را به نابودی کشید جان به جانش می سپارم تا که باشم من عیان موج عشقی بر دل و روحم نوازش می ک......

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

رفتی که تورا دمشق فریاد کند روزان وشبان عشق فریاد کند ماندیم وهزارخاطره،بوی علف ای عشق!بگو که عشق فریاد کند...!...

ادامه شعر
مهدی نصرت آبادی

دیگر در غزلم قافیه پیدا نمی‌شود آن قدر نبودی که درد من با دیدنت دوا نمی‌شود شنیده‌ام خوشی در کنار یارت، آری؟ کاش به عینه می دیدم که با شنیدن باورم نمی‌شود یادت رفته که قول داده بودی به عاشقت یادت......

ادامه شعر
محمود فتحی

خدای بزرگ تاکی باید درصف گرانی بمانیم بیشترین عمرخودرادرصف های طولانی بسر گذراندیم برای یک زندگی معمولی یک لقمه نان بخور نمیر صفت تخم مرغ گوشت مرغ های یخ زده صف نان بربری های نامرقوب دعوا بانانو......

ادامه شعر
علی معصومی

سرمنشاء ویرانگی دردیکه تو گفتی سر دیوانگی ام بود زیر و بمی از عالم مستانگی ام بود من شعله به جان غم دیرینه نبودم پر سوختنم حاصل پروانگی ام بود من یار کسی باشم و او یار نباشد؟ عاشق شدنم آفت بیگانگ......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه االعزیز غم بی کران غزلی در سبک وقوع امروز در شناخت هم بی گمان شدیم راه فرار بسته شد و بی امان شدیم چون بازی تو طول کشید و ز حد گذشت شد صبر من تمام که نامهربان شدیم در عاشقی فریب بسی نفرت آور ......

ادامه شعر
دکترمهدی منصورزاده

تاکسی!.. مسیرت تا خیابان اوین نیست؟ بالای تهرانی که میگفتند همین نیست؟ در  زیر باران هر چه می بینم به غیر از، ماشین سوارِ ،بی غمِ، تک سرنشین نیست اینقدر درد از آسمان می بارد امشب غمگین تر از تهران ......

ادامه شعر
سینا عباسی

خودت بهتر خبر داری که با قلبم چه‌ ها کردی تو هرشب ذرّه‌ای از سینه‌ی من را جدا کردی هرآنچه دشمنان سنگدل با هم نمی‌کردند تو با دلداده ات، این شاعرت، این آشنا کردی! سپاه فاتح چشمت تصاحب کرده قلبم را ......

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«شعله ی عشق» هر که دَم زد یار من می باشد آن دلدار نیست هر کسی دلداده شد هنگام سختی یار نیست هر که شیرت داد عشق مادری در دل نداشت دایه هرگز از برایت مادری غمخوار نیست عشق باشد گوهری دُردانه در......

ادامه شعر
سیاوش دریابار

لب جنبد چشم چرانی است اگر بر لب تو لب جنبد روزه سهل است اگر با افطار شب جنبد دور معکوس ندارد تا گویم برگرد حبیب داغ هجران تو تلخ است حتی با تب جنبد سیاوش دریابار دوم اردی بهشت ۴۰۳ ......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا