تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
فخرالدین احمدی سوادکوهی

کهنه چمدانم خوابِ سفر می بیند و سفر خوابِ مرا و من در خوابِ هردو ، چقدر بی قرارم!! ایستاده ام رو به دریای بی ریا. قایق پیر باران خورده ای هست!! و مرا خواهد برد تا دور دست ها، ...

ادامه شعر
علی صمدی

لب که به عشوه وا کنی درد مرا دوا کنی عاشق درد میشوم لب که به عشوه وا کنی پیش نگاه عاشقت زمزمه میکند دلم کاش یواشکی فقط اسم مرا صدا کنی در پی یک نگاه تو من که اسیر دل شدم دیده به راه بسته تا از ق...

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

( مسمط تضمینی از غزل استاد شهریار) سخن بگو به من امشب که ناز می گویی به روح مرده تو گویی نماز می گویی من از هبوط و تو اما فراز می گویی طنین ترک بیات و حجاز می گویی « بزن که سوز دل من به ساز می ...

ادامه شعر
محمد مهدی (هوشیار) فرازمند

آب حیات فرود آمده دانه ای از فراز چنین گفت با من حکایت به راز که من از دل آسمان آمدم ز اوج زمین و زمان آمدم مرا هدیه داده خدا بر شما که گیرید دستی به سوی سما بجا آورید شکر یزدان خویش که باران ...

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

کاش معنای نگاهت گذری با من داشت کاش چشمان سیاهت سفری با من داشت تا ببینی که چه اندازه تو را می خواهم تو همان قصه ی دوری که پری با من داشت ای سحر کرده سبو جان من از نام تو مست باقی آن است که می ،...

ادامه شعر
حمید انباز

ایندی منیم قدریمی بیل یاشیم یوزه دوننده یوخ کولگم دوشور یئره ایندی ایزیم ایزه دوننده یوخ یوردوم یووام ائلیم ایستی دانیشیرام دیلیم ایستی نه قدرکی الیم ایستی الیم بوزا دوننده یوخ آج دا منم توخ د...

ادامه شعر
علی صمدی

دوست دارم بروم گوشه ی یک باغ بزرگ زیر احساس پر از سایه ی بیدی تنها تکیه بر ساقه ی نو رسته ی آن بید زنم و برای علف هرز حریص تشنه ی نور صحبت از نور دو چشمی بکنم که مرا ذوب شعاع دلفریب نگهش کرد و به...

ادامه شعر
احمد الماسی

بی تو دل آفتابی ام سرد و یخی است ... بی تو هر حادثه اینجا تنهایی است ... بی تو هر قراری مرگ است و نفس هوس گرفتن دارد بی تو ای دوست خوب می دانی خبری هرگز نیست ......

ادامه شعر
فخرالدین احمدی سوادکوهی

1 ماه یک آه بود برخواسته از قلب خسته ام که سنجاق به آسمان اش کردم تا همیشه پیش چشمانت باشد و ببینی کبودی دلم را. 2 همه ی کولاک ها روزگاری سرشان، تو لاکِ خودشان بود. 3 ...

ادامه شعر
هما تیمورنژاد

با حضورتو شبم روشن تر از مهتاب شد عطر نگاه ات نازنین ، گلبوتر از گلاب شد چشم دو نرگس تو ، خنده ی دلربای او ؟ باده ی کهنه میشوی ،باده شراب ناب شد هر نفس ات فرشته گون ، می بردم به آسمان بی ...

ادامه شعر
طارق خراسانی

گلایـه دکتر شریـعتی از خـدا و جـواب سهراب سپـهری و گفتگوی حقیر با آن دو بزرگوار 1 - گلایه ای از خدا، منتسب به دکتر علی شریعتی خدایا کفر نمیگویم، پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خو...

ادامه شعر
محمد طربناک بخشایش

مادر در مسمار پای نجار شهر در میان است اصلا مسمار به آن بزرگی با پهلوی مادر ها سازگار نیست و جنینی که تشخیص نمی‌دهد چیزی که رحم را از بین میبرد کار مادر است یا مسمار...

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

تقدیم به کسانی که وقتی پنجره دل را باز می کنند رویای حقیقی عشق را می بینند هستیم از هستیت آغاز شد مستیم از مستیت آغاز شد عشق ز خاکستر ما زنده شد وز نفسش بوی پراکنده شد آدمیان را ز گنه باک نیس...

ادامه شعر
مهری خسرو جودی

پریشان میکنی روحم را وقتی دیگر خودت نیستی وقتی تمام تو "تو" نیست با کدام تو "من" بودم گم شدم در نقاب هایت تضویری دارم پر از تردید و باور کردن کدام هستی این روزها دروغ هایت هم زیبا تر از...

ادامه شعر
مینو امینی

شب که می شود چشمانم بیدار باش می زنند تیک تاک ساعت لالایی تنهایی و شمارش ثانیه های بی قراری . . . سال هاست که رفته ای . . . آفتاب طلوع می کند من خواب دیده ام ا...

ادامه شعر
مرتضی (اشکان)  درویشی

با نگاه شرقی ات یک شهر شاعر می شود مجمعِ دیوانگان در دِیر دایر می شود خلقتِ چشمان تو از بهترین اعجاز بود بی ذوق آنکه با چنین اعجاز کافر می شود بی جهت لبخند تو اینگونه طراحی نشد هرکه لبخند تو دید ...

ادامه شعر
مرتضی (اشکان)  درویشی

تومور قصه ام... قصه ی یک بیماریست... که جوابش کردند... و پزشکان گفتند... بگذارید که راحت باشد... مادرم فکر می کرد.. باز سرما خوردم.. باز هم بر سر من داد کشید... پسرم باز چه کردی با خود...

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

خواستم در هر دو صورت عشق را نقشی دهم با تمام غم ، به لذت عشق را نقشی دهم پردۀ صورت گشایم جلوه ای از نظم عشق با تمام سعی و همت عشق را نقشی دهم می توانستم خدایا کاش مجنون وار ، شب سوی لیلی محض غیرت...

ادامه شعر
احمد البرز

پر زدیم و در قفس بی بال و پر، جا مانده ایم
ما به شهر آرزو ها بی سفر جا مانده ایم
پر زدن در حسرت جنگل بجا میماند و ما
با پری گریان و با چشمان تر جا مانده ایم
تا به انبوه درختان ...

ادامه شعر
روح الله اصغرپور

دل از آفتاب غمش می گریست معمای هستی بگو دست کیست به جز یار ، زیبا تنین یار نیست زچشم من آن لیلی دیگریست طلب شرط اول بود ناز چیست ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا