تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
کاظم قادری

بعد از آن تبعید طولانی به راهی دیدمش او نمی دانست و من از دور می بوسیدمش خاطراتش را به آرامی گرفتم در بغل لا به لای دفتر دل باز میجوییدمش در خیالاتم نشست و مثل ایام قدیم روبرویش بودم و چون غنچه می ب...

ادامه شعر
حسین  ستوده نیا

حالا که فکر می کنم می بینم چقد بی تو غم دارم از نظر غمام ولی انگاری یه بیس سالی کم دارم نمیدونم دلبر،تو دلم یه اتفاقای عجیب افتاده که حس و حال هفت ریشتر زلزله، شبیه بَم دارم وقتی هستی انگاری که چر...

ادامه شعر
شهریار  کاراندیش

بیا ... بشین ... ببین .......... دیدی .......- . دیدم .-.-.-.-.#.-. خاطرت است بوی سیگار را بوی عطر را بوی فراموشی را یا شکست جبهه بستنی چوبی ها در درازای زمستان کجایی نفس دلم به وسعت یک تهران تنگ...

ادامه شعر
لیلا ساتر

جمهوری تمام تنت را ، به من بده هوش و حواس پرت زنت را ، به من بده با من بخواب مثل زمستان تن درخت مثل زفاف ، در شب یلدا که ...روی تخت خواب مرا بریز ، ته خمره ی جهان مرگی که حل کند تنمان را ، در است...

ادامه شعر
جواد ملکی

میشناسم من تو را که اهل رفتن نیستی دوستت دارم ولی اهل شکفتن نیستی قانعی حتی کمی از زاهدان هم بیشتر سال ها صید توام در فکرِ کشتن نیستی؟ تا ابد شمع توام، راهِ تو روشن می کنم حیف چون افسانه ای، در فک...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

دل را به دل تو دادم و رد کردی یک عمر به من تو ظلم بی حد کردی از من که گذشت و روزگارم طی شد ای عشق! فراموش نکن، بد کردی #جواد_امیرحسینی(مهراد) ۱۹ آبان ۱۴۰۲...

ادامه شعر
آریادخت نوری

ناگه یادم آمد آن همه اشک کز غیابت من شبانه ریختم ناگه یادم آمد آن همه شب در فکر رسیدن به تو خوابیدم هرکجا احتمال رفتنت بود قبل تو به آنجا من می‌رسیدم سه ساعت و اندی شد آن شب در خیسی باران به انتظار تو...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

نسیمی وزید عطرِ یار آورد حیف جایِ بوسه اش خالیست. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

قدیما رو یادت می یاد؟ کَف بینای اون پیرزن می گفت که خطِ دستامون به همدیگه نمی رسن دستامُ هِی می کشیدم به دیوارای آجُری خیال می کردم که می رن خطای دستم اون طوری خیابونای یخ زده، نگاهِ بارونیِ من ش...

ادامه شعر
سامان نظری

تو کاری با دلم کردی که هرگز من نمی‌میرم ز صبح نور تکرار و که شب تلخ و چو بیدارم بنام حق گرفتار و اسیر عشق و این یارم که او گوید بخواه از من چو من خواهش گرفتارم نفس تنگ و کمی عمر،تمنا شد زهر لحظه ولی...

ادامه شعر
انسیه فتح تبار

تا سنگ آسیاب تنت درتنم نشست ذرات آرد در دهن خرمنم نشست چشمان هیز وشاخه ی تیز تمشک ها درسمت وسوی دگمه ی پیراهنم نشست کندوی باز و دسته زنبورهای مست بر بوته های وحشی آویشنم نشست نام تو را یواش به ذهنم...

ادامه شعر
ایمل  حکیمی

عادتم از روی تدبیر و نظر بی زر بود زین سبب تا روز هر شب خاک بر سر میکنم ایمل حکیمی

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

عشق وقتی که سرد می‌میرد شهر درگیر درد می‌میرد غارغار کلاغک پیری روی یک کاج زرد می‌میرد در زمستان ممتد تصویر منجمد می‌شود سلامی گرم آشنایی که بی تو می‌لرزد گوشه‌ای مانده سرد می‌میرد و کسی که تو را نمی‌...

ادامه شعر
سروش اسکندری

گاهی پشت پنجره صدام کن صدای تو دل نشین است گاهی صدام کن صدای تو زندگی ست صدای تو عزیزست و رفیق هر تن گاهی صدام کن صدای تو نکوست صدای تو نسیم صبحگاهی ست و صدای تو در دل هاست گاهی با صدای تو میشینم روی ...

ادامه شعر
آریادخت نوری

حالِ خوبی است بودنم نزدیکِ تو گاه گاهی که می‌فشارد دستِ تو دستانِ من بی‌خبرم من که چرا بی‌قرارم چنین، بی‌قرارِ تو با حضور تو، با نیاز تو بی‌نیاز هر نیازی‌ام در دوریت دارم به دل، آشوبِ تو درد و غمِ...

ادامه شعر
مهدی بابایی

در هر تابستان، با تابش آفتاب تموز، پوست خربزه های رسیده، شکاف بر می دارد در جالیز، شبیه ترک انار لب های شیرین تو ، در پاییز . مهدی بابایی ( سوشیانت )...

ادامه شعر
کاظم قادری

این همه بی خبری تا به کی از من تو پری شب هجران تو انگار ندارد سحری مستفیض از تو نشد دیده ی مشتاق ولی چشمم از دست تو نوشید چه خون جگری صفت قهر تو اینگونه در عشاق نبود در کدامین جهت راه قضا و قدری؟ د...

ادامه شعر
یلدا یوسفی

مرا با غیر می‌بینی ولی جانم پریشان است تو را با غیر می‌بینم ، نگاهت شاد و خندان است صدایم در نمی‌آید ، نمی‌بینم تورا دیگر تو را می‌خوانمت هر‌روز ، لبانم داغ و سوزان است به یاد دارم زمانی را که گفتی ...

ادامه شعر
آریادخت نوری

مــی‌بینم که آمــــــده‌ای و از ســازش مـی‌گویی از فرصـــــــــت تـــازه و ز راه نـــو مـی‌گویی آمـــــده‌ای و مـــرا عــــــزیــزتـر مــــــی‌داری "مـن نـدانــــــــســتم قــدر تــو را" مــــی‌گـو...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف نوید عشق تو باز می‌رسی از راه و عطر روح فزایت شده است منتشر از موج گیسوان رهایت از اشتیاق چنان پر شده است کل وجودم که جای دارد از عشق تو جان کنم به فدایت سلام می کنی و می برد طنین سلامت...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا