- لیست اشعار
- مناسبت
- عاشقانه
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
اعظم جعفری
در10 /02/ 1394 -
حکیمه کمایی.دلتنگ
در10 /02/ 1394 -
زهره معینی منفرد
در10 /02/ 1395 -
علی سلطانی نژاد
در10 /02/ 1355 -
سیامک عشقعلی
در10 /02/ 1368
روزگار از چرخِشَت دارم هزاران جا گله غصه ها را می دهی برمن و غم ها را صِله پیکرم در اوج یورش هایِ یادت سوخته طعنه هایت را ببین بال و پَرم را دوخته آسِمان از روز اوّل با دلم همراه شد اشک هایم، ناله ه...
ادامه شعربسم الله الرحمن الرحیم سلام ای آخرین جامانده ی پوسیده بر دیوار و بارانی ترین چتر انه های وحشی دیدار زمین هیز و زمان در چنته ی تکرار بسامدهای بی مقدار و حس شاعری با ردپای ناقص افکار ...
ادامه شعریه وقتایی نبودنت چنان اذیتم می کند. که ساعت ها غرق مرور خاطرات و لحظات شیرین کنارت بودنم که طعم شیرین خیالت را..... تلخی سیگاری که به انتها رسیده عوض می کند. با کشید آه حسرت از عمق جان.... آتش سیگا...
ادامه شعربسمه اللطیف شعر مهرانگیز شب است و باز من از واژه و از شعر لبریزم چراغ شعر را باید کجا در شب بیاویزم بهار بی خزان شوق و امیدم فرومانده به درد و سوز سرمای زمستانی پاییزم ز چشمم اشک سردی می چکد در این...
ادامه شعرجان به فغان آمده،هجر ومدارای من هوش نماندست مرا، رفته زسر وای من رهزن دل گشتی و،دل توزره برده ای قامت رعنای تو،گشته تمنای من داغ وصال توچون بر دلم آتش زند شعله زجان برکشد،آه زسودای من تا که دل ...
ادامه شعرناگهان پنجره ای رو به خیابان وا شد و در این بین نگاه من و تو رسوا شد تو به تکرار به دیوانگی ام خندید ی نفرتی در دل من از نگهت پیدا شد تو برای دگری دست تکان می دادی آن همه قول و قرارت به دروغ افشا ...
ادامه شعربسمه اللطیف پروانه عشق رسیدم باز از راه و تو را در خانه می بینم عزیزم در نگاهت خواهشی جانانه می بینم سکوتت پر شده از واژه های ناب و سکرآور شگفتا از شرابی که در این پیمانه می بینم تو ان شمع شب افرو...
ادامه شعرباز پاتوق چشم هایم، ذهن کلمات را بر هم می زند وبوسه ی باران تنهایی ام را دست هایم نِشَسته راه می روند واشاره ام با آوازی یخ زده در گلو؛ بند بندش را منتفی می کند لبهایم یک ریز واژه می بارد ، دردهایش بن...
ادامه شعربسمه العزیز کوری شبی می آمدی سوی من و من را نمی دیدی درون ژرف این فرد فروتن را نمی دیدی من اقیانوس ژرفی بی نهایت بودم از عشق و تو گویا هیچ چیزی غیر این تن را نمی دیدی تلقی تو از من موجی از کف بود ...
ادامه شعرویرانه تر از شهر بمم می دانی؟ اندوه تمام عالمم می دانی ؟ نعشی که به روی دست خود جا ماندم مرگ است دم و بازدمم می دانی ؟ #الی_مطلق ...
ادامه شعربسمه اللطیف سیمرغ عشق آشفته گشته بودم از فرط خسته جانی رفتم که شاید آخر قدر مرا بدانی پایم ولی نمی رفت آن دم به راه دوری پردرد بود قلبم با سوزشی نهانی گویی سقوط آزاد می کردم و ندیدی آن لحظه کشت من ...
ادامه شعرجـانـان مـن،، برایت بساط شعرو غزل برپا کرده ام، غزل غزل بوسه ی ناب واژه ها براے دوست داشتنت کافے نیستند، ، وزن و قافیه،ها را چیده ام، و دو بیتے هایے بیت و بیت را فقط از تو میگویم، از شیرینی ل...
ادامه شعر✍????محبوب من،، در چشم ی جوشان قلبم قصری به پا کردی بسیار بزرگ، ، چهار طرفش را حصار کشیده ام، مبادا پای نامحرمی به آن باز شود، هر روز گلدان چشمانت را با عشق آبیاری، میکنم، تا دوباره جوانه ز...
ادامه شعر. دل داده ام اما جگر می خواهد این راه آماده ای ؟!مرد خطر می خواهد این راه همراه باران چشمها را شستهام؛ چون یک آدم زیبا نگر می خواهد این راه چیزی نپرسیدم سپردم سر به جاده چشما...
ادامه شعربسمه اللطیف عشق و وفا در عشق تو هر گونه خطر خواهم کرد از عشق جهان زیر و زبر خواهم کرد من فکر و خیال عافیت جویی را در عاشقی از سرم به در خواهم کرد از جمله نام و ننگ خود در طلبت ای ماه پریچهره گذر خو...
ادامه شعربه هر طرف بروی در دلم نمایانی شبیه ماهی قرمز درون شیشه تنگ
ادامه شعرآنقدر محو تماشایت شدم از زندگی و دغدغه غافل شدم رو به چشمان سیاهت کردم و بی هوا مست و شیدایت شدم در غروب تنگ آغوش تو، من بی هوا همچون غزل ،تیزپا شدم گفته بودم روی تو اغواگر است ای داد ، با روی تو من ب...
ادامه شعردرد دارد به خدا،باعث دردت بشود آنکه بیمار تو بود و،تو دوایش بودی
ادامه شعر" نفس های گرم آفتاب" تمامی برگ ها چون روزنه ای در من فرو رفته اند و نفس های گرم آفتاب از ساقه های سینه ام می جوشد. ما از نوریم که در هم ریخته ایم و اگر بنفشه ای رویید ریشه در تن-هایی مان داشت. هنوز ...
ادامه شعرتا شعله کشیدی همه ی بال و پرم سوخت از آتش افروخته ات خشک و ترم سوخت در دست تو خاکستر من بادِ هوا شد لب بر لبِ من بودی و زیر و زبرم سوخت یک عمر نشستم سر سجاده و یک شب با گوشه ی چشمت همه ی خیر و ش...
ادامه شعر