- لیست اشعار
- قالب
- غزل
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
قاسم پیرنظر
در14 /02/ 1318 -
salman mohabbati
در14 /02/ 1394 -
امیرحسین دایمی پویا
در14 /02/ 1378 -
احسان بابادی
در14 /02/ 1383 -
سینا پیغامی
در14 /02/ 1388 -
شهریار جعفری منصور
در14 /02/ 1348
دلم با می قـــــراری دارد امشب ســـــرم با باده کاری دارد امشب میـــان میکـده در جمع مســــتان دل مســـــتم کناری دار...
ادامه شعرکنار تو بودن تو ای بغص باریده در اشک و آهم تو ای دشت شرقیترین صبحگاهم غنیمت شمردم که پیش تو باشم اسیر همین لحظه ی گاه گاهم خبر داده بودی که می آئی و من به دنبال این وعده غرق نگاهم چه سودی کند بی ...
ادامه شعرمرا به مسجد و میخانه هیچ راهی نیست که این رها شده را هیچ جان پناهی نیست تو شاهدم، دلِ خون در بغل اگر داری ولی گنه به دلت، قدرِ برگِ کاهی نیست رواست گر تو گلی خوش شمیم را چینی درین سرا گلِ بیباغ را ...
ادامه شعرنام مولا علی حک شده در آسمان بین جلالش در کبریاء در هر مکان هدیه باشد سروری بر خاک زمین حجتی آمد بر محبان و هم عاشقان یا رسول الله یاورت بوده مولا علی آن ولی الله قرآن ناطق ای مسلمان اشک می ریزی ...
ادامه شعرحتی تو هم حال مرا بهتر نخواهی کرد یکبار کردی, بعد از این دیگر نخواهی کرد ناباوری ها چشم مشتاق ِ مرا بستند حالا که مردم در اتاق خوابمان هستند! بیهوده می گویم...که حرفم را نمی فهمی معنای رسوایی آدم را ن...
ادامه شعررسید مژده که بر مؤمنان امیر آمد خبر دهید به عالم خُمِ غدیر آمد گذشت تیرگیِ شب، رسید صبحِ سپید شبِ سیاهِ جهان را مهِ منیر آمد ندایِ روح الامین است می رسد بر گوش پیام و وحیِ خداوند، در کویر آمد ندا...
ادامه شعرروزهایم تیره و شامم سیاه و بی سحر تا نمودی از دیار عشقمان عزم سفر بلبل طبعم بود غمگین و سر در زیر بال دل ندارد تا به پرواز آید و گشت و گذر باکمند زلف بستی پای دل؛ اینک چرا در دل گرداب غم کردی رها ...
ادامه شعرمن باختم در این قمار سهمگین بازنده کل جهان پر ز کین تابوت ، من آمادهی خوابیدنم پایان بخوبی می نوازد آخرین شاید پس از مردن شود احوال خوب شاید که سختی ها مختص زمین می ارزد اما ریسک، قصدش آرزو اینجا ...
ادامه شعر گرچه حتی لحظه ای احساس آسایش نکردم من تمام عمر خود از هیچ کس خواهش نکردم چالش سختی ست این «دیوانگی تا آخر عمر» هیچ کس را غیر خود دعوت به این چالش نکردم! هرکسی آمد کنار من به آرامش رسید و، من کنار ...
ادامه شعر((شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی)) به عشق، گر تو کشی دست، دوستان بینی اگر ز طالبِ خوش روی، روی گردانی شود فسانهی شاهی کنارِ مسکینی چو شیخ، کعبه کند جای هر هوس بازی زنم طریق ز خمدان، تو عیب من ...
ادامه شعرروزهایم تیره و شامم سیاه و بی سحر تا نمودی از دیار عشقمان عزم سفر بلبل طبعم بود غمگین و سر در زیر بال دل ندارد تا به پرواز آید و گشت و گذر باکمند زلف بستی پای دل؛ اینک چرا در دل گرداب غم کردی رها ...
ادامه شعرهشت هزار قدمت بُوَد بر حسب سال قدمت شهر ، تکاب و شهر زال تا بنا شد تخت شاهی بر سلیمان در تکاب در کنارش ساخته شد زندانِ دیوانِ خراب رازها دارند بناهای بنا گشته در آن گر ط...
ادامه شعربسمه اللطیف سرود عشق چنان برده است دوری تو طاقت از همه دلها که در ماندیم چون کشتی که درمانده است در گل ها چنان آشفته ام دور از تو ای آرام جان من که حیرانند در وضعم خردمندان و عاقلها به اشک و آه و...
ادامه شعربرگ از درخت خسته میشه، پاییز بهانه است انسان ها فرصت طلب اند ، رسم زمانه است خدا چنین فرموده ، انسان ها ضعیف اند مرگ را فراموش کرده ، انگار جادوانه است عاشق شدن اصول داره هر عشق...
ادامه شعردیگه دوستت ندارم دنیا چه قَدر بی رحمی تو چه راحت به گذر می کنی از هر زخمی پدر دخترکی اسیر شده داخل خاک تو به لبخندی خود مشغولی و خورد و خوراک دیگه دوستت ندارم دنیا تو جای دگری غافل از این شدی شر...
ادامه شعربسمه اللطیف حال آشفته در لحن تو ظاهر شده درد پدیداری جایی به دور از من تو بیماری و تب داری دوری که بد دردی است خود اما شده بدتر چون دردمندی تو شد بر رویش آواری می خواهم از اینجا به سوی تو کنم پروا...
ادامه شعربسمه اللطیف نور عشق رسیدی از در و یک دم به سوی من نظر کردی ز خورشید نگاهت شامگاهم را سحر کردی گلستان گشته بود از خاطراتت ذهن من اینک هوای خاطرم را با حضورت تازه تر کردی تو آن اکسیر بی همتای عشقی کز...
ادامه شعرنه به دنیا و نه آلات دنیایی اعتبار نیست یقین به بر پایی ساعتی دوست و ساعتی دشمن حزب بادند و حزب اهریمن دل مبند و دل مده ای دل روزها معشوق اند و شبها وِل گاه گاهی شده اند انسان ها لحظه ای شاد ...
ادامه شعرعَسَى رَبُّنَا أَن یُبْدِلَنَا خَیْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ شب که به نیمه میرسد عاشق ودیوانه میشم شمعی را روشن می کنم مثل ی پروانه میشم پرمی کشم به آسمان خستگی در سر ندارم شمع...
ادامه شعربسمه اللطیف قهر یار مهربان قهر با من کرده بود امروز یار مهربان تنگ بر من گشته بود از قهر او کار جهان هر چه می گفتم که لطفاً در گذر از من به مهر روی می گرداند و حرفی داشت در زیر زبان هرچه او تندی...
ادامه شعر