کنار تو بودن
تو ای بغص باریده در اشک و آهم
تو ای دشت شرقیترین صبحگاهم
غنیمت شمردم که پیش تو باشم
اسیر همین لحظه ی گاه گاهم
خبر داده بودی که می آئی و من
به دنبال این وعده غرق نگاهم
چه سودی کند بی تو بودن برایم
چه معنی دهد بعد تو کوه و کاهم
اگر مقصد من به سمت تو باشد
هراسی ندارم که در اشتباهم
بگو تا چو بادی بپیچم به پایت
بیا تا که باران بریزی به راهم
تو تندیسی از مرز شک و یقینی
و من ساکن شهر دین و گناهم
کنار تو بودن برایم قشنگ است
اگر تو نباشی، تباهم. تباهم....
◇
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 25 تیر 1401 14:16
.مانا باشید و شاعر
مروت خیری 25 تیر 1401 22:28
درودها خدمت شما جناب معصومی زنده باشید
حسن مصطفایی دهنوی 28 تیر 1401 07:33
درود ها استاد
قلمتان نویسا