تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
عنایت کرمی

بهای عشق تو را, بیش از ارج آن دادم به این گمان که تو شیرین و من چو فرهادم توان و شور جوانی فدای نازِ تو شد از آن زمان که شدی ایزد و پریزادم خبر ز حال دلم داری ای جفا پیشه؟ که همچو بی گنهی زیرِ تیغ جل...

ادامه شعر
حافظ کریمی

درود و صد درود پارسی زبانان حکیم فردوسی شد استاد آنان زبان شهد و زیبای جهانی بُود فارسی که تو استاد آنی به پارسان و به پارسیها سخنور تویی قطعا حکیم فردوسی برتر درود اهل ایران روح پاکت درود و صد ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

هشت سال کل جهان بود و مقابل ایران عهد و پیمانشان این بود که کنندش ویران فکرشان بود که عهدنامه ی قاجاری کنند نصف ایران را بگیرند به عراق جاری کنند هرچه داشتند و نداشتند همه را رو کردند پول وسر...

ادامه شعر
مهران قرجه داغی

سر گیسوی تو در مشت گره خورده ی باد خبر از خانه ی ویران شده در مه می داد من همان نامه ی نفرین شده بودم که مرا بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد داس بر ساقه ی گندم زدی و بی خبری آه یک مزرعه در پشت سرت...

ادامه شعر
عباس پاریزی

مهر و ماه و جام می از دست یارم چه خوش است هــر نگاهِ دلنوازش در کنــارم چه خــوش است یاسمـن، یاس و شقایــق دل زِ دستــم می برنــد نازِ گل غمزه ی آن چشمِ ...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

درد دل کن با ندیمی همدل و درد آشنا عقدهء دل را به نزد یار همدردت گشا گر بخوانی قصهء شب گریه ها در گوش باد بهتر از بگشودن دل پیش یار بی وفا سفرهء دل را نباید هر کسی مهمان شود خانهء دل را مکن بی پرد...

ادامه شعر
مهتاب  ایزدسرشت

سلام بیاد آبی نگاهت پرکشیدم تا اوج غرور.... خودکامگی ندیدم،دل به مهرلاجوردیت بی وفایی به رخ کشید.... م.مه

ادامه شعر
انوش بیات

روز های دراز بی سلامت چی کنم دل دور است ز تو دنیا را چی کنم دیر است ز تو نه سلام دیدم نه کلام آن کلام بی سلام و با ریایت چی کنم...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف وصف گلستان اینجا گلستان است و در آن خار و خس نیست بهتر از این کی بوده و این نیز بس نیست گویا جهان غرقه به ظلم و جور بوده است اما ز عدل و داد خوبان زین سپس نیست آن قد پربار است گل افشا...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

سلطان در بند یک جنگل اگر شود بدون سلطان بی دغدغه، کفتار بخواند فرمان روبه صفتان به کام شان شیرین است تقدیر سیاه ، سایه اش بر بستان چون نعره شیر دیگر از بند شنید ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف یاد تو در ذهن من چو یاد تو بیدار می شود در من طنین نام تو تکرار می شود قصری از آرزو و تمنای عشق تو در سرزمین ذهن پدیدار می‌شود آنجا به صدر مجلس خوبان نشسته ای جانا دلم ز عشق تو سرشار ...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

شعله دارد عشق و ای دل گرد آن پروانه ایی لحظه ایی با احتیاط و دقت و پروا ، نه ایی هر نفس ریزد به کامت از بلا پیمانه ایی پای او اما بمانی چون هوس پیما ، نه ایی آنقدر شیرین که گویا تنگ شکرخانه ایی گرچ...

ادامه شعر
آرمان پرناک

یاهو هر روز: من ... تو ... من ... تو، فقط استخاره کن با هر هجوم شب، نخِ تسبیح پاره کن آیینه را مقصّرِ اغوای خود بدان انگشتِ اتّهامِ خودش را اشاره کن پا در رکابِ ابر به زاری ادامه ده چخماقِ دل بس...

ادامه شعر
حافظ کریمی

هیچ وقت با کسی بیش از جنبه اش شوخی نکن 《حرمت ها شکسته میشود》 هیچ وقت به کسی بیش از جنبه اش خوبی نکن 《تبدیل به وظیفه میشود》 هیچ وقت به کسی بیش از جنبه اش عشق نورز ...

ادامه شعر
سیدرضا موسوی راضی

غزل شِعرٍ شَعر گر که بگشایی به پیشم خرمن مویت به ناز عقدهء دل نازنینم میکنم پیش تو باز با سرانگشتان احساسم کنم شانه سرت تا که هر تاری ز مویت قصه ایی آرد دراز تو پریشان زلف مشکین کن ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

مدتی است به لطف حضرت حق اندیشه ام در کتاب حضرت حق سخنی دیدم از مفسر آن از علی همان، صراط روان این چنین فرموده مثال عجین مرتضای احمد و چراغ متین اقیانوس عجیبی است کتاب خدا بی تَه است و عمیق کتا...

ادامه شعر
عزیز حسینی

لبخند هایش را لا به لای مو هایم بافته ام تا مبادا نسیمی بوزد و لبخندش را به صحرا و بیابان ببرد آنجایی که از نظرم محو شود عزیزحسینی فرشته رضایی...

ادامه شعر
علیرضا خوشرو

دیــرگاهیست که درحسرت چشمان توییم بی خبر از تــو و عمریست که ویران توییم تو که از حـــال دلـم بیخبری خوب ببین در تب عشق که محـتاج به درمـان توییم یا بیـــا خــلـوت تنهــایی دل را بگشـا یــا بدان تـا...

ادامه شعر
یزدان  ماماهانی

بـیـچـارهٔ بـی‌چـاره ؛ دگـر چـاره نـداری !! جـز یـک دل بـشـکـسـتـهٔ آواره نـداری ..؛ مـجـبـور نـبـودی تـو بـه دلـبـسـتـن زوری خالـی شـده ، جـایی دل رخـساره نـداری او رفـتـه و رفـتـی پـیِ نـوشیـدن ال...

ادامه شعر
علی ناب

ای دل دل دیوانه کردی مرا بیگانه تا کی به تمنایت آتش بزنم خانه چون مور ضعیفم من بی‌جا و حریفم من در پیش قدمهایت در حسرت یک دانه بی توشه و بی برگم دنبال من است مرگم چون اسب شتابان است تا زود بروم لانه ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا