تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
پرستش مددی

درمانده ام به دام پریشانی خودم در من سکوت آینه تفسیر می شود از بغض های کهنه که در من شکسته اند آوار بعد زلزله تعبیر می شود می سوزم از شراره ی غم های بی کسی عمریست در درون دلم شعله می کشد این آتشی که ...

ادامه شعر
مریم ناظمی

بیخ گوشم اذان ویک لبخند این همان ابتدای ویرانیست گریه های عمیقِ پی در پی اولین مدرک پشیمانیست زندگی یک قرار مبهم بود بین من با خدای خود تاااا مرگ زندگی را سکوت خواهم کرد حرفِ دیگر نمانده الّا مر...

ادامه شعر
بردیا امین افشار

که میداند که چه می گذرد در لایه های تاریک تاریخ صحبت از زمین می کُنم نه از افسانه های شوم مریخ هم اینجا که قوم ژوت ساکن می شوند در دانمارک یا فقط با یک نیم خیانت آتش زده می شود ژان دارک از کدامین مح...

ادامه شعر
دکتر کیوان محب خسروی

فرض کن یک لاله افتاده را کشتی پارو به توفان داده را مستی پیمانه های باده را آن خراب مست میخانه منم شادی مستانه می خوار ها آتش افتاده در گلزار ها داستان کوچه و بازا...

ادامه شعر
ابراهیم  حاج محمدی

خود را تصوّر هم نمی کردیم مولای ما، بد بخت تر از این زین وضع جانفرسا که پیش آمد پیش آید آیا سخت تر از این؟ @@@@@@@@@ انداخت این ویروسِ لاکردار ما بین ما، حالا جدائی ها مولا، عنایت کن همین الان پا ...

ادامه شعر
حسین باباخانی

دوست دارم این مصیبت را در هوایت ببوسم عطرت را تشنه ی زلال چشمانت لب به لب بگو تو حرفت را بارها به وقت خوابیدن هردو چشم فقط تورا دیدن تا که پلک زروی هم چیدم هر دو عین سیل باریدن بد مصیبتیست آرامش...

ادامه شعر
حسین باباخانی

لشگر مورچگان سرازیرند عنکبوتی سفره پهن کرده توی گوری که اسمش آزادیست زخم چرکین من دَمَل کرده دَر و دیوار خانهء بی روح روی دوشِ خسته ام چون کوه همه جا خاکی و غبار آلود ردپای دودسیگارم،،، میشود با ...

ادامه شعر
ناصر تهمک

خسته از ماندن و نترسیدن شعر را توی کوه خالی کن دور شو از تمام نزدیکات حرف‌ها را پر از حوالی کن با دوتا جمله عاشقت باشد پاسخش را فقط سوالی کن مردنِ قْویِ زشتِ احمق را با دروغت شبیه عالی کن می‌پری توی د...

ادامه شعر
سلیمان حسنی

هـر دَم ،مـرا می‌داد آزار با یک کلامی یا به‌رفتـار بالا به پایین بود دیـدش مثـلِ‌طبیبی رو به بیمـار او که دلش تاریکِ تاریک عشقی‌چونخ‌باریکِ‌باریک در غصه‌هایم ،کارِ او بود سرگشتگی،تبریک،تبریک هر لحظه ...

ادامه شعر
علی معصومی

بدون سکه ○○○ کمی تبسم و لبخند از پشت یک گیشه سلام، اسم شما چیست؟ کارت ملی آوردی؟ بله، سلام فقط لحظه ای اجازه دهید شناسنامه، کپی، قبض و کارت...نوبتم میشه؟ ◇▪︎• بله آقای محترم ، میشه زودتر۰ لطفا توی این...

ادامه شعر
ابراهیم  حاج محمدی

دلواپس از غروب فقط مات مانده است ساحل، اگر چه مـوج شعف می پَراکَنَد مست است و پرخروش صدف می پَراکَنَد ساحل گمان مبر به غلط مات مانده است   شب، ساحل است، آینه سان آزمندِ نور در خلسه ای عمیق فرو می رود ...

ادامه شعر
طارق خراسانی

یک بوسه ی نابِ کهکشانی خواهم یک جرعه شرابِ ارغوانی خواهم آنگونه که هستی ای نگارم به سحر یک حالِ قشنگِ آسمانی خواهم...

ادامه شعر
مریم ناظمی

در جهانی که حصر آن بودم عشق معنای انتزاعی داشت هرکسی را که می پرستیدم فکر منفور ارتجاعی داشت آمدی ای قرابت دیرین روی دنیای من قدم بزنی مرزهای غریب ذهنم را یک به یک ..... خط به خط بهم بزنی نکند ...

ادامه شعر
ناصر تهمک

تو روبروی یک تنِ در فکرِ بوسه ‌ات در آرزوی خواب و تخت و فکرِ تخت ‌تر او روبروی یک زنِ آرام و... وای از این مرزهای ذهنیِ از کوه سخت‌ تر آرام در گرمای سوزانی که مرگ را تَش ‌بادِ زنده‌ای به دو تن تازیانه...

ادامه شعر
سیدمحمد طباطبایی

کودکی هایم ، ابرهای سفید رفته با باد ، رفته تا آن دور سایهء ابرهای سرخ و کبود بازی رنگ و ابر، بازی نور رقص مهتاب روی آبِ حوض ماهیان را به رقص آورده گربهء ملوس همسایه روی دیوار دم علم کرده ره...

ادامه شعر
عباس خورشیدی

امشب از دوری تو دیده ی من گل قرمز به زمین می پاشد تو جدا از من و دل می گوید کاشکی قلب تو با من باشد روی گردی که سر پنجره است می کشم طرح دلی دلواپس نقش پرواز کبوتر دارد قاب نقاشی بالای قفس می رسد تا ...

ادامه شعر
سیدمحمد طباطبایی

دیدم او را به ساحل دریا در غبار ِ مِهْ و نَم آلوده بدنش چون بُرُنز جامد و سرد صیقل ِ باد ، پیکرش سوده ٠٠٠ باد اشباع گشته از شبنم نرم لغزید بر سطوح تنش گیسوانش سیاه چون یلدا گشت ...

ادامه شعر
بردیا امین افشار

می رفتم هر چند بود هر دو چشمم به سویت بعد از گذشت سالها بر نمی گشتم به کویت می رفتم از دنیای تو با هرآنچه بود در سینه گرچه کردی بر من جفا اما نداشتم از تو کینه در این رویای تاریک تو بودی کورسوی نور...

ادامه شعر
طارق خراسانی

فلک به مردمِ نادان عجیب می خندد به قومِ کافِری، اَمَّن یُجیب می خندد به یاری ام همه دوران حبیبِ عالَم بود به دشمنان من اینک، حبیب می خندد 21 خرداد 1398...

ادامه شعر
طارق خراسانی

مرا خیال تو آواره ی بیابان کرد فرامُشت کند این دل؟ سخن چه می گویی؟ به انتظار تو جان داد و باز می بینم ز گورِ سبزِ خیالم هنوز میرویی...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا