- لیست اشعار
- قالب
- چهارپاره
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
مبینا مطلوبی
در21 /02/ 1399 -
ساناز. هموطن
در21 /02/ 1361 -
علی رضایی پور مشیزی
در21 /02/ 1354 -
علیرضا دادگر
در21 /02/ 1377 -
محمود فاضلی نیا
در21 /02/ 1363
درمانده ام به دام پریشانی خودم در من سکوت آینه تفسیر می شود از بغض های کهنه که در من شکسته اند آوار بعد زلزله تعبیر می شود می سوزم از شراره ی غم های بی کسی عمریست در درون دلم شعله می کشد این آتشی که ...
ادامه شعربیخ گوشم اذان ویک لبخند این همان ابتدای ویرانیست گریه های عمیقِ پی در پی اولین مدرک پشیمانیست زندگی یک قرار مبهم بود بین من با خدای خود تاااا مرگ زندگی را سکوت خواهم کرد حرفِ دیگر نمانده الّا مر...
ادامه شعرکه میداند که چه می گذرد در لایه های تاریک تاریخ صحبت از زمین می کُنم نه از افسانه های شوم مریخ هم اینجا که قوم ژوت ساکن می شوند در دانمارک یا فقط با یک نیم خیانت آتش زده می شود ژان دارک از کدامین مح...
ادامه شعرفرض کن یک لاله افتاده را کشتی پارو به توفان داده را مستی پیمانه های باده را آن خراب مست میخانه منم شادی مستانه می خوار ها آتش افتاده در گلزار ها داستان کوچه و بازا...
ادامه شعرخود را تصوّر هم نمی کردیم مولای ما، بد بخت تر از این زین وضع جانفرسا که پیش آمد پیش آید آیا سخت تر از این؟ @@@@@@@@@ انداخت این ویروسِ لاکردار ما بین ما، حالا جدائی ها مولا، عنایت کن همین الان پا ...
ادامه شعردوست دارم این مصیبت را در هوایت ببوسم عطرت را تشنه ی زلال چشمانت لب به لب بگو تو حرفت را بارها به وقت خوابیدن هردو چشم فقط تورا دیدن تا که پلک زروی هم چیدم هر دو عین سیل باریدن بد مصیبتیست آرامش...
ادامه شعرلشگر مورچگان سرازیرند عنکبوتی سفره پهن کرده توی گوری که اسمش آزادیست زخم چرکین من دَمَل کرده دَر و دیوار خانهء بی روح روی دوشِ خسته ام چون کوه همه جا خاکی و غبار آلود ردپای دودسیگارم،،، میشود با ...
ادامه شعرخسته از ماندن و نترسیدن شعر را توی کوه خالی کن دور شو از تمام نزدیکات حرفها را پر از حوالی کن با دوتا جمله عاشقت باشد پاسخش را فقط سوالی کن مردنِ قْویِ زشتِ احمق را با دروغت شبیه عالی کن میپری توی د...
ادامه شعرهـر دَم ،مـرا میداد آزار با یک کلامی یا بهرفتـار بالا به پایین بود دیـدش مثـلِطبیبی رو به بیمـار او که دلش تاریکِ تاریک عشقیچونخباریکِباریک در غصههایم ،کارِ او بود سرگشتگی،تبریک،تبریک هر لحظه ...
ادامه شعربدون سکه ○○○ کمی تبسم و لبخند از پشت یک گیشه سلام، اسم شما چیست؟ کارت ملی آوردی؟ بله، سلام فقط لحظه ای اجازه دهید شناسنامه، کپی، قبض و کارت...نوبتم میشه؟ ◇▪︎• بله آقای محترم ، میشه زودتر۰ لطفا توی این...
ادامه شعردلواپس از غروب فقط مات مانده است ساحل، اگر چه مـوج شعف می پَراکَنَد مست است و پرخروش صدف می پَراکَنَد ساحل گمان مبر به غلط مات مانده است شب، ساحل است، آینه سان آزمندِ نور در خلسه ای عمیق فرو می رود ...
ادامه شعریک بوسه ی نابِ کهکشانی خواهم یک جرعه شرابِ ارغوانی خواهم آنگونه که هستی ای نگارم به سحر یک حالِ قشنگِ آسمانی خواهم...
ادامه شعردر جهانی که حصر آن بودم عشق معنای انتزاعی داشت هرکسی را که می پرستیدم فکر منفور ارتجاعی داشت آمدی ای قرابت دیرین روی دنیای من قدم بزنی مرزهای غریب ذهنم را یک به یک ..... خط به خط بهم بزنی نکند ...
ادامه شعرتو روبروی یک تنِ در فکرِ بوسه ات در آرزوی خواب و تخت و فکرِ تخت تر او روبروی یک زنِ آرام و... وای از این مرزهای ذهنیِ از کوه سخت تر آرام در گرمای سوزانی که مرگ را تَش بادِ زندهای به دو تن تازیانه...
ادامه شعرکودکی هایم ، ابرهای سفید رفته با باد ، رفته تا آن دور سایهء ابرهای سرخ و کبود بازی رنگ و ابر، بازی نور رقص مهتاب روی آبِ حوض ماهیان را به رقص آورده گربهء ملوس همسایه روی دیوار دم علم کرده ره...
ادامه شعرامشب از دوری تو دیده ی من گل قرمز به زمین می پاشد تو جدا از من و دل می گوید کاشکی قلب تو با من باشد روی گردی که سر پنجره است می کشم طرح دلی دلواپس نقش پرواز کبوتر دارد قاب نقاشی بالای قفس می رسد تا ...
ادامه شعردیدم او را به ساحل دریا در غبار ِ مِهْ و نَم آلوده بدنش چون بُرُنز جامد و سرد صیقل ِ باد ، پیکرش سوده ٠٠٠ باد اشباع گشته از شبنم نرم لغزید بر سطوح تنش گیسوانش سیاه چون یلدا گشت ...
ادامه شعرمی رفتم هر چند بود هر دو چشمم به سویت بعد از گذشت سالها بر نمی گشتم به کویت می رفتم از دنیای تو با هرآنچه بود در سینه گرچه کردی بر من جفا اما نداشتم از تو کینه در این رویای تاریک تو بودی کورسوی نور...
ادامه شعرفلک به مردمِ نادان عجیب می خندد به قومِ کافِری، اَمَّن یُجیب می خندد به یاری ام همه دوران حبیبِ عالَم بود به دشمنان من اینک، حبیب می خندد 21 خرداد 1398...
ادامه شعرمرا خیال تو آواره ی بیابان کرد فرامُشت کند این دل؟ سخن چه می گویی؟ به انتظار تو جان داد و باز می بینم ز گورِ سبزِ خیالم هنوز میرویی...
ادامه شعر