تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمدرضا حلاج

مهربانم ، هیچگاه نفهمیدی که چشمان من به آسمان پرستاره ی تو روشن بود و شکفتن دانه های انار بر لبان خندانت برایم مهری به زیبایی مهر مادر داشت و لبخند کودکانه ام شوقی عاشقانه بود که نه تنها در...

ادامه شعر
محمد اخباری

گفته باشم ، این بار که با چشمانت نشینم ، حرف را به اعماق خواهم کشاند. ودر اقیانوس آرام نگاهت ، آتشی از درد خواهم زد ،که خدا پایین بیاید، و کمی دورتراز دردهای مسلول این همه سال ، که در فریا...

ادامه شعر
اعظم  جعفری

به خاطراتت بگو دست از سرم بردارند مدتهاست دلم آلزایمر گرفته است...! 2- سهم من از تو صدایی ست که نه میشود بوسید و نه در آغوش گرفت..!!!! ...

ادامه شعر
احمد الماسی

اسیر تنهایی دلگیری شده ام یادم می دهی چگونه از مسیر خزانی ِ دل راهی ِ بهار شوم؟.... احمد الماسی 94/3/22

ادامه شعر
زیبا  آصفی (آمین)

خسته ام، خسته از زمین و زمان هوای دلم چه سنگین است ابر نشسته بر مژگانم در تلاطمِ وزشِ بادِ پلک های خسته ام عنان از کف داده و خیال باریدن به سر دارد. دریای طوفانی نگاهم را به مهمانی ساحل آرامش چ...

ادامه شعر
تبسم عبداله زاده

سندن یازاندا سوز جوک لر دیلله گلییر...!! دویغولار چالیشیر روحوم اوچور کونلوم چیرپینیر کلمه لر قاناد چالییردوداغلاریمدا اللریم گئزیریوکسک لرده آه..... سن دن یازاندا قلم سئوینیر دفتر جانلا...

ادامه شعر
محمد حسن پاکدامن (حسام)

بسم الله من برای عشقم هفتاد من را میان کاغذهایم قربانی یک نگاه کردم تا شاید این منِ افتاده در میانِ من ها روزگاری ما شود میان ما دیگر کلامی نیست شمع ها را آتش زدیم در هوای خیالی دیگر و راه ...

ادامه شعر
امیرحسین زمان

مورچگانْ کارگرْ تا...مـلـکـه پرواز کند تکه های شیرین درد بر دوش هرم‌ها ساخته شد و فـــرعـــون به دست مـــــــــا ده به یک از کمر شکستیم آری ما قلاده داشتیم اما از جنس جــــبـــــر لشکر که نه،...

ادامه شعر
احمد الماسی

این دردهای بیهوده این رنج های هر روزه این رازهای رنجیده .... با که بگویم تو آنی نیستی که تمام تخیلم را محیط بودی و من بی وقفه چشمانت را می سرودم .... این سرودن های مدام تنها عادتی است که از ...

ادامه شعر
محمد اخباری

فاحشه ایی که شبها در خوابهایم میرقصید، شبی با مرگ تصادف کرد. آدمها هر کدام شبیه خود میمیرند، و زن به شکل آدم برفی آب شد، تا مرگ از خجالت زندگیش خیس شود. رد پای خیسی را هر شب در رویاهایم دنب...

ادامه شعر
زهرا نادری بالسین شریف آبادی

بی لالایی عشق مستم نمیکند می خواب نمی آویزد گوشهایم جزگوشواره ترنم غم نفس در راهروی سینه اسیر تارهای قندیل است بی لالایی عشق مثنوی غم میسراید چنگ باران بنفشه خمیازه بیدار باش نمیکشد شبم...

ادامه شعر
کرم  عرب عامری

برای بیدل مهربان این دل نصفه نیمه هم شب بدیدار دوست میرود منکه با(دل) همیشه تنهایم (ای بهترین بیدل) بیدل چگونه این شب دراز را سحرکنم ---------------------------------- دوستان فرهیخته ام ن...

ادامه شعر
محمد اخباری

اکنون میتوانم آرام گیرم ، گوشه دنجی بنشینم و با تمامی واژه هایی که صدایت کردم شعری سرایم از تار و پودش پیراهنی به قد رویاهایت ببافم. بپوشش ، این شعر تنها به تو می آید. هراسی به خود راه...

ادامه شعر
تبسم عبداله زاده

دام دووارداچیلتیک چالیر بوگئجه یاقیش لا دولو... شیمشک شاخیر تانریم چیله ییر ائومیمیزین په سه ریندن میس کاسالارین ایچینه داملا داملا آنامین گؤز یاشلارینی آتام باخیر گؤی اؤزونه آی اللاهیم ن...

ادامه شعر
کمال حسینیان

اُحُد : در صحرای تفیدۀ سینه ام اُحُدها شکاف خورده ... یغمبرم که باشی !!! آیه هم نازل می شود ================== پنجره : پنجره هم راز دلتنگی ام را می داند ...! هر وقت که بازش م...

ادامه شعر
فرزاد کاکاوند

کوش کن آهسته خوان این قلم آهسته میخواند تو را این قلم در ظلمت تنهای شب یک نفس آرام نمی ماند چرا این قلم میلغزد بر نقش ورق میکشاند من را به جاهای دور میخواند ام در این سکوت سرد همچون شبز...

ادامه شعر
ندا پیرنظر

بغض هایم را بشمار ببین اگر تمام پنجره ها را هم باز کنی نمی توانی آرامم کنی با گذر این نسیم های گاه و بی گاه بهاری وقتی حجم بی صدایی این قفس تنگ میشود برای بال هایی که روزگاری روی شان...

ادامه شعر
مهری خسرو جودی

تو در آغازی عشقی و من در پایان تو در شکوه یک لبخند و من برگ ریزان تو در اوج رویایی من در برکه ی خاموش تو در را ه رسیدن من رو به ویران تو گفتی در بهار شکوفه ای یافنی من باور نداشتم رسیدم تازه به...

ادامه شعر
محمد اخباری

نوستالژی در ذهنم قدم میزند، قلک شکسته را ترمیم میکنم، چهل تکه مساوی. در سالن اشیاء گم شده ، خاطره ایی از کودکیم، به عروسک پشت ویترینی که تو میخواستی زل میزند. ونوس رد پایت را از رویاهایم پ...

ادامه شعر
سمانه تیموریان (آسمان)

عاقبت روزی جایی در دوردستها به هم خواهیم رسید ... خودم دیدم خطوط موازی ریل در افق دست در دست یکدیگر داشتند

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا