تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
ترانه  هموطن

تقدیم به ساحت مقدّس خانم_حضرت فاطمه معصومه (س) کنیز شما هستم ای ماهرو مرا رخصتی دِه در این گفتگو بر این برکه ی خسته دل کن نگه که شد عاشق روی رخشان مَه منم من دوباره که در می زنم به عشق ...

ادامه شعر
پرستش مددی

کوهی که در من حرف های عشق از برداشت حجم نگاهم را شبیه شعر ، باور داشت گفتی برایت شاعر پرواز خواهم بود اما سکوتت بغض های تازه در سر داشت می خواستم انگیزه روز و شبت باشم اما هوا رنگ کبوترهای پرپر داش...

ادامه شعر
ترانه  هموطن

با کاروان اسیران کربلا آهَم غریبانه ؛ نگاهم رو به خورشید پژواک فریاد جگرسوزی بپیچید در شب ستاره هایِ محوِ ماهِ امید باران به لب های عطش ، یکباره بارید اینجا دلی جا مانده در داغ غزل ه...

ادامه شعر
ترانه  هموطن

کربلا نورالغزل ها می شود مرثیه گردان دل ها می شود ابر می گرید ولی خونین و سرخ آسمان عشق؛ ابری؛ لاله رخ می رسد هیئت میان کوچه ها بوی اسپند و نوای نوحه ها خاک می پاشم به روی دفترم کربلا پ...

ادامه شعر
محسن جوزچی

روز من شب شد و غمناک سحر پیدا شد آسمان نیز به هنگام فلق گریان شد لحظه ها همچو سراب از نگهم بیرون شد روزها چون ستم باد گران ویران شد شکر امروز به تکرار خزان پرپر شد من که امروز و همه روز زمانم گم شد سا...

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

آه ببین دور و برم نیستم آه بگو جان تو من کیستم در نفس حادثه ی انجماد گمشده ی وهم و خیالیستم محو در این قبله ی پر رمز و راز مات بر این کعبه ی خالیستم ترد و سبک چون پر پروانه ام زنجره ام شاپرکم چیست...

ادامه شعر
علی رفیعی

بنام خدا دوباره هفتم ذی‌الحجه داغِ روی دل است به یاد حضرت باقر مدینه مشتعل است کسی که نور دو چشم امام سجاد است جهان بدون وجود امام، بر باد است کسی که جامعه را با عمل هدایت کرد به سفره‌های فقیرانه ...

ادامه شعر
ترانه  هموطن

به مناسبت عید فرخنده غدیر خم بیعت خورشید و ماه در دشت بی قراری پَر می زند قناری جاری ست کوثر عشق از ساغر نگاری ریحانه در کنار یک بوستان گُل ِ یاس یک کهکشان ستاره در آسمان احساس در آیه ...

ادامه شعر
ترانه  هموطن

قلمم ماسک زده می نویسم از درد... هذیانِ لبخند طرح تکراری قاب، قیمتش آری چند؟ قلمم ویروسی، روی تخت، آی سی یو نبض احساس من و صفحه ای در یکسو جوهر عشق کجاست روی دیوار سکوت دستهای چرکی صورتک ه...

ادامه شعر
علی رفیعی

بنام خدا به هر مناره و منبر دخیل می بندم به دستگیره ی هر در دخیل می بندم دوباره لفظ قدیمی میان شعر من است به دست ساقی و ساغر دخیل می بندم شفا گرفته ام اینجا شبیه خوردن آب به حوض ساقی کوثر دخیل...

ادامه شعر
علی رفیعی

 بنام خدا به عشق حضرت معصومه شعر می سازم به این که نوکر اویم همیشه می نازم حسودی ام شده با دیدن کبوتر ها همیشه در پی آنها به فکر پروازم میان مردم شهرم شدم سرافکنده ولی کنار شما باز هم سرافرازم...

ادامه شعر
علی احمدی

همیشه گوشت لُخم و مرغ بریان ، سهم مهمان بود خوراک ما مرض ، یا اینکه دردی فاقد دارو و درمان بود جواب حرف ما یامان و صدها گونه زهرِ مار میان حرف های پوچ مهمان دم به دم قند فریمان بود من و همشیره ...

ادامه شعر
مبینا احمدی فرد

*ای کووید* عید میاد ولی بوی زمستان میدهد سبزه میگرید دلش را دست باران میدهد شهر امساله ، به جای رنگ رنگ سبز و زرد جامه ای مشکی نشان این بهاران میدهد خنده های از ته دل ، جایشان را غ...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

بانو بیا تا راز دل را با تو گویم درد فراق و غربتم را با تو گویم بانو بدون تو دگر شوقی ندارم در گفتن شعر و غزل ذوقی ندارم بانوی من حرفی بزن تا غم سرآید بار دیگر شعری بخوان بختم برآید بانو نگاهی از ور...

ادامه شعر
پرستش مددی

تنهایی ام محصول اقرار خودم بوده ست در من تویی _ این تو _گرفتار خودم بوده ست پیغمبر احساس من بگذار برخیزم "مریم" ترین احساس سربار خودم بوده ست بیت المقدس می شوم در چنگ تقدیرت اشغال من از ابتدا کار ...

ادامه شعر
ترانه  هموطن

السّلام علیک یا امّ المصائب ، حضرت زینب کبری

شوق حرم

باز به سر شوق حرم اوفتاد
دل به دل شاهد معنا فتاد

کوثر جنّت که بگویی هم اوست
کعبه شش گوش...

ادامه شعر
ترانه  هموطن

سلاله من از سلاله ی جاماندگان عشق و نوید همان که مار جدایی به قصه اش بخزید نسیم عشق وزیدن گرفت و شبنم ِ مِهر به قاب خاطره ی دشت روزگار چکید دوباره حسرت و خلوت، نگاه بغض آلود دوباره سایه ی شو...

ادامه شعر
ترانه  هموطن

. ای دریغ من که جز نفرت ندیدم ای عزیز عشق جز کینه ندارد هیچ نیز ! در ورای عاشقی گوئی غم است دل سپردن در جهان درهم است کار عاشق ، شور دارد یا شرر؟ من ندیدم عاشقی این دور وُ بر کاش عاشق بر نگاری...

ادامه شعر
علی احمدی

از عشوه و از غمزهٔ یارم خبری نیست انگار که در خاطرش از من اثری نیست مانند گذشته نشوم مست ز انگور صد جام تُهی گشته و در من شَرری نیست آن ترک پریچهره که باشد طلب من از دختر همسایه هم حتّی نظری نیست ...

ادامه شعر
شهرام بذلی

اگر شاعری حرف من گوش کن دو صد جرعه آزادگی نوش کن ادب کز ادیبان سرافراز گشت یقین کامِ دنیا بدان ساز گشت به اخلاقِ نیکو برازنده باش به رسمِ وفا خوبُ بخشنده باش قلم را اگر واژه ویلان کُنَد هر آنچه...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا