تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
ترانه  هموطن

"درهم بَرهم" من بودم و تو بودی و دنیای سردرگم یک انتظارِ بی نفَس در مستیِ یک خُم من بودم و تو بودی و یک ماه روی بوم ای کاش می بارید این ابرِ سیاهِ شوم تنهایی و امواجِ درهم بَرهم ِ یک فکر...

ادامه شعر
ترانه  هموطن

" جانباز عشق " منم همسر دردمند زمان نگاهم پر از داغ شد در جهان زمین خدا بهر من ناله شد دلم سخت پرخون چو آلاله شد منم همسر مرد جانباز عشق که در جنگ شد او سرافراز عشق دلش پاک ، لبخند او ا...

ادامه شعر
پرستش مددی

مثل یک رود پس از بارش باران رفتیم نرم از بین ترک های بیابان رفتیم هیچ کس مانع ما در شب احساس نشد ما بناچار در اندوه فراوان رفتیم مقصد ما دل دریای پریشانی بود سر شکستیم و پس از حادثه پنهان رفتیم شع...

ادامه شعر
ترانه  هموطن

اقرا بسم ربّک الّذی خلَق خلَق الانسانَ مِن عَلَق حرا در انتظار روز موعود سَفیر عشق باب غیب بگشود که اقرأ نامه ی سرمُهر بگشا که بر هر عالِمی هستی معلّا چهل شب ذکر حق، یاد خداوند به عرش کبرایی دل...

ادامه شعر
ترانه  هموطن

روز_مرد ترانه_هموطن 99/11/6 روز مرد است و باز من در فکر مرد من رفته خاطراتش بکر من پر از حرفهای ناگفته شعرهایم مثال دُر سفته ناگزیرم ز فاش کردن آن تا به کی بایدم سکوتِ بیان! روزهایی که تلخ بوده و...

ادامه شعر
علی احمدی

اَرغوان از ته دل دست کم یک بار خندیدیم ما دست کم از زندگی یک روز خوش دیدیم ما با همین موی سپید و اینچنین بختِ سیاه گر چه از اسب و سپس از اصل افتادیم ما دست کم یک بار، مَهرویِ پریو...

ادامه شعر
علی احمدی

( غزل مثنوی ) تا زنده ایم ، درخورِهر نوع اِهانتیم قربانیِ غرور و بُخل و حسادتیم ما شاعریم و با قلم اَندَر عبادتیم ما مُورّخینِ راستینِ ثبتِ صداقتیم اِلهام گیرِ عالمِ اَسرار گشته ایم با حِسِّ...

ادامه شعر
پرستش مددی

اگر شکوه تن کوهسار من باشی تو را بهانه کنم تا قرار من باشی تو را به شعر سپردم که در سکوت غزل که مثل قافیه ها بر مدار من باشی به چشمهای تو من دل سپرده ام عمری که باغ را گل چشم انتظار من باشی هنوز ...

ادامه شعر
میثم علی یزدی

سرزمینِ صورتم تا شادیش از یاد برد رنگ سرخش زرد شد آبادیش از یاد برد شعله ور آتشِ دل رفتی و ناله زدم آهِ سردم شعله اش، یا داد برد گوش جان آرام بود از صدایِ نی لبت سازکردی جدایی، پرده اش فریاد برد ه...

ادامه شعر
علی رفیعی

بنام خدا   " با محتشم برای فاطمیه" "باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است"   آن لحظه ای که شاعر بیچاره خسته بود آن لحظه ای که فاجعه ای نا خجسته بود آن لحظ...

ادامه شعر
منوچهر فتیان پور

دیده خود بیند غم دل پیچه را دردی بالاتر از سر گیجه را گر دستمال بالا بلند بندید بسر فخری بیند درد بی اندیشه بسر همه افکار ملل در ذهن اوست مشکل درد وطن درمان اوست چون بجوید مشک...

ادامه شعر
پرستش مددی

دنیای من لبریز از تکثیر رویاست گاهی رخ آیینه در هاشور زیباست من مشتعل در شعله ی لبخند تلخم احساس من در پشت ابر درد پیداست با شعر خلوت می کنم تا سر بگیرد روح غزل هایی که از من بغض می خواست رقص کویر ...

ادامه شعر
علی رفیعی

بنام خدا تقدیم به آقا امام رضا علیه السّلام ....دخیل به هر مناره و منبر دخیل می بندم به دستگیره ی هر در دخیل می بندم دوباره لفظ قدیمی میان شعر من است به دست ساقی و ساغر دخیل می بندم شفا گرفته...

ادامه شعر
میثم علی یزدی

تقدیرچنین بود که در بندتو باشم زندانی زندان لبخند تو باشم در پرتو خورشید نگاهت دمادم در سایه چشمان دلبند تو باشم از جمع هزار قفل بر دل شاهی به کلیددان تو باشم زنبور نشان به غنچه ی لب سربازی کندوی تو ...

ادامه شعر
میثم علی یزدی

در ازل خورد پدر گندم و آواره شدم به جهان آمدم از چشم تو بیچاره شدم سر خوش از حیله ابلیس بر آدم بودم که پدر گفت پسر هان بیخانه شدم خیره من، خوب ندیدم خبر خادم حق ف...

ادامه شعر
اکرم بهرامچی

مکه در تب، نفس داغ زمین ،در جوشش آسمان راز دلش چیست چنین در پوشش؟ مکه عمری ست که جولانگه نااهلان بود کعبه در حیطه ی فرمان ِ ابوجهلان بود چشمه ی روشن افکار چو مردابی بود زندگی دست خوش ِ چرخش گر...

ادامه شعر
پرستش مددی

از همان جاده ی طوفان زده بر می گردیم از لب ساحل باران زده بر می گردیم شب به دریا زده بودیم که با قوی سپید چنگ بر صورت شیطان زده بر می گردیم اهل دل از شب گرداب نخواهد ترسید مثل طوفان بیابان زده بر م...

ادامه شعر
علی رفیعی

بنام خدا "اربعینی دیگر" فرض کن توی راه موکب نیست چایی و قهوه هم تمام شده کامتان پر شدست از عطش و خواب خوش بر شما حرام شده توی اشعارتان چه می گویید جای این چایی عراقی ها؟ جای دعوت شدن به ...

ادامه شعر
ترانه  هموطن

چای می نوشم و در لذت یک طعم مَلَس می رسم باز به آن قصه ی بدرود دو کَس غصه ای بود و یا نغمه ی اندوهی خوش ! یا که فریاد فروخورده ی بغضی خامُوش ساحلی بود و نگاهی و دو قوئی ناغوش رقص امواج و دو...

ادامه شعر
محسن کاویانی

در شهرِ پُر غَمی که نَمانده ست مَحرمی تو دافعَ البلایی و تو رافعَ الغَمی در شهرِ شوره زار و نمکزار ، زخمی ام تنها برای این دلِ زخمی تو مَرهمی در هر قَدم زدن به تو ناگاه می رسم بر هرچه مَقصدست همیش...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا