تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
موسی ظهوری آرام

در دیارمان کهن سرزمین یلان در آن زمان که فروهرهای کیان به تقدیس می ستودند وارونا میترا ........ الهه های نور را ارژنگیان در ظلمت فرو رفته دیوان پلید اهریمنان بد نهاد حکم‌میراندند به بید...

ادامه شعر
موسی ظهوری آرام

به دنیا آمدیم تا در آغازین روز میلادمان به سر شک دیدگان چشمه عطوفت مادر پر آب شود و لبخندمان درخت امید به به باغ آرزوهای نا فرجام پدر شکوفا کند تمام رویای کودکی در پینه دستهای پدر در خم ...

ادامه شعر
محمد شیرین زاده

ای درخت ... ای روح سبز طبیعت ای طراوت و پاکی ای صلابت و آزادی شکوه نام بلندت هم ردیف زندگانی هوای بهار در تنفست جاری و عشق و محبت همیشه در تنت باقی تو از ترنم باران تر...

ادامه شعر
موسی ظهوری آرام

آنگاه که در میان خیل مشتاقان گناه کودک کز کرده از سرما به گوشه ای را تن پوشی از احساس پوشاندم گویا عاشق ترین در زمین بودم شبانگاه کودکم گفت به رویا شاعر شعری وزین بودم آنگاه که درمیان خیل م...

ادامه شعر
موسی ظهوری آرام

راستی به یادت می آید در آن روز بارانی گریان می شدی به نبودنم به گم شدنت در هیاهوی عشقهای خیابانی ببین امروز به اعتبار عشقی پاک عشق من به اعتلای بودنت می بالی مرا که همزاد ابلیس فقر آفریدند...

ادامه شعر
موسی ظهوری آرام

شبی طولانی انتظاری جان فرسا تا فردایی که بیایی با اعجازی مسیحایی که نفسهایت تکیه گاه بودنم باشد وحرفهایی که تجلی تقدس آیات سبز عشق وزیستن است وآنگاه که تعقیب نگاه رویا آذین می بندد امتداد ...

ادامه شعر
غلامحسین خورشیدی

به نام خدا «او که بابای من است!» بی خیال از گذر نیمه شب ، گوش بر نغمه آب ، بر نمی دارد چشم ، چهره کرتو را ، تا که سیراب شود ، او که بابای من است ! آب آرام و زلال ، زیر لب زمزمه هایی دارد ، ه...

ادامه شعر
موسی ظهوری آرام

عفوبت کدام گناه اینچنین می آشوبد آسایش زندگی را در قناعت سفره ای به قرصی نان پیاله ای ماست دانه ای خرما گویند: آنجاک که شیاطین فقر حکم بیداد می رانند تقدس حضور هیچ خدایی در اندیشه نمی گنجد ...

ادامه شعر
موسی ظهوری آرام

من در این شهر بیگانه ام من دلم می گیرد از این شهر شلوغ در احاطه نیرنگ و دروغ من می ترسم از این کهولت بی بلوغ از سنگینی بار کودکان کار من می ترسم از این سرنوشت شوم وسیاه دستهای کوچکش بوی ب...

ادامه شعر
غلامحسین خورشیدی

به نام خدا «مادر» آهسته دست را به درب اتاق زد، آیا به خواب رفته پسر یا هنوز نه؟ چشمان فرو هشتم و از نیمه باز بود، تا باز هم شاهد سوری دگر شوم، سوری ز مهربانی مادر به کودکش! نم نم به دستگی...

ادامه شعر
حامد بهنام

شاعری از نفس افتاد گفت: ای قلم نمیخواهم دیگر از قلب من سخن گویی دیگر از شوق و آرزوی عشق بر لب سرد این خسته قصه ای گنگ و بی هدر گویی حسرتی هست در دلم یک عمر بغض پنهانی گلویی که باورش بود عطر و ...

ادامه شعر
حسن کریمی

ذهنم ازگفتنِ در وصفِ تو لبریزشده، واژه ها رقص کنان ،به ضیافتکده خاطر، من آمده اند. قلم ازشوق سرانگشت مرا میبوسد. وَتن مرمر کاغذ گوئی، که قلم را ب...

ادامه شعر
احمد  رضایی پایدار

آینه ام آینه های قدیم هر چه بودی نشانت می دادند نه حالا هرچه که نیستی احمدرضایی پایدار.

ادامه شعر
غلامحسین خورشیدی

به نام خدا (سرهای در آخور) ممان دیده به در ای نازنین ای دوست، کسی از آخورش سر بر نخواهد داشت، کسی کس را نخواهد دید، در اینجا دیده ها کور است! نمی گویم خر و گاوند، نمی خواهم که مدیون خران گردم و...

ادامه شعر
الهه دهقان

باچتری از رویای خوشبختی به خانه ام بیاوباران شو... من خسته ام از رفتن ورفتن یک باربرگردوپشیمان شو...

ادامه شعر
محسن  بیاتیان

ابرها برای هیچ وپوچ آسمان را به هم زدند چند تا فرشته آمدند تاقضیه را فیصله دهند .... ناگهان درمیان حرفهای خوب وبد رعد وبرق زد گرگرفت آتشی و دود روی چشم ابرها راه رفت لشکر فرشته ناپدی...

ادامه شعر
آرزو نوری

دل من تیله تنها که همیشه همه جا می بازد

ادامه شعر
نسرین سادات(نغمه) غضنفری

همین یک قطره اشک پژواک آرامش خاطرم شد قطره جان بخش عشق او ستاره قلبم ربود بارش قطره چو آئینه بر دل نشست ********** او می آید با شبنمی من با دریایی از سوز به استقبالش ********* ا...

ادامه شعر
بهناز علیزاده

سحر با خود صبا می گفت..، من آزادم..، بسی شادم.، بسی سخت است بنیادم..، و زندانبانم آزاد نیست.، و او شاد نیست.،! که من را کس نمی بیند،! چه آبادم.،!! کَنَد کوه..، عزم فولادم.، * اشک کوبد پیک...

ادامه شعر
حسین شادمهر

با نگاه خسته‌ات کدام درد را حرف می‌زنی؟ با سکوت تلخ خویش بازگوی لحظه‌ی کدام شیونی؟ کودکم! دزد لحظه‌های کودکانه‌ات که بود؟ دخترم! دست وحشی کدام باد سیب سرخ عصمت تو را ربود؟ نعره ی سیاه وحشیا...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا