تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
اله یار خادمیان

آیین و ایینه ها قسمت چهارم کم قصه ی کردو لرو ترک و عرب کن دوری زنفس نا نجیب بی ادب کن هرکس که زیبایی پدید آرد ظریف است کی حرف زشت و نا روا شعرشر...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

سوگند نامه خدا یا قسم نام بی نامی ات به دریای پُرفضل رحمانی ات به تعظیم تو آدم واِنس و جِن که در جودهر ذرّه ای مُمتَحن زمین وزمان هستی از آنِ توست نفس درنفس بود ، با بود توست ز خُشک...

ادامه شعر
اله یار خادمیان

آیین و آیینه ها قسمت دوم من شعرِگلهایِ شما را می سرایم آیین ها،آیینه ها را می سرایم پیراهنِ اخلا صتان نیلی چراشد؟ دستِ نواز...

ادامه شعر
اله یار خادمیان

با سلام و عرض ادب برادرانه و خالصانه این مثنوی که هزار بیت می باشد با عنوان آیین آیینه ها بیست و نه بیت را در مر حله ی اول تقدیم می کنم مابقی را برای آنکه خستگی و زدگی نیاورد. در چن...

ادامه شعر
سلیمان حسنی

کاش یکــی‌ عاشــــق و دلبستـــه‌ بود از تَهِ دل فکــــرِ مـــنِ خسـتـــــه بود کاش یکـــی حــرفِ مـــرا می‌شنیـــد دستْ‌ به‌ رخســــاره‌یِ‌ من‌ می‌کشیـــد کاش پـــدر تکیـــــه گَهَــم زنـده بو...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

ای شعر.... ........................ ای شعر اگر کرانه ی دریایی ا ت نبود سیلاب اشکهایم بامن چه کرده بود ای شعر اگربه مذهبت ایمان نداشتم ازنیش دشمنانم درمان نداشتم گفتی ک...

ادامه شعر
سلیمان حسنی

دلـربایی می‌کُنی با یک نـــگاه دلبرِ‌ زیبــــا رخِ گیسـو سیـــاه یِکّه تـــازی می کنی با دلبـری جـانِ من ٬ ما را کجـاها‌ می‌بَری شد کمـــانِ ابــروانت قـــاتلم لیک‌ می‌ارزد به‌ عشــقِ حاصلم ...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

مناجات به نام خداوند ناز آفرین و یک سوی دیگر نیاز آفرین فروزنده قلب دلدادگان برآرنده نام آزادگان نشاننده آرزوهای پاک به کنج دل عاشق سینه چاک نگارنده آسمان و زمی...

ادامه شعر
حسین نوریان

ز شیطان دوری کن ای اهل آدم به نور آی و صبوری کن دما دم اگر محتاج به فضل خدایی چرا به انس شیطان میگرایی؟ قسم خورده تو را ز ره براند به سیاهی و ظلمتت کشاند سیه روزت کند به ریشت ...

ادامه شعر
علی سپهرار

قسمت اول ، فزت و رب الکعبه : به خداوند کعبه, رستگار شدم ! ********** قدم قدم به عقب ؛ هم نگه به تابشِ تیغ نشسته مو به عقیقی ؛ نشسته مو به عقیق ؛ هزار درهمِ زهری ؛ هزار درهمِ تیز * که جنس ق...

ادامه شعر
طارق خراسانی

گاه گاهی دل من می گیرد عشق و امید در آن می میرد گاه شادم که کسی آمده است به وطن ، دادرسی آمده است گاه غمگین که غم آواره نشد بوسه ای چاره ی بیچاره نشد مانده ام ،بار الهی چه کنم؟! آن دغا ، ظلم ...

ادامه شعر
پرستش مددی

گل سرخی میان لاله زاری ز عطـرش بلبلان در بیقراری نسیمِ باد با او مهربان بود برایِ بلبلان یک همزبان بود بود زیبا نمایش های هستی گل و گلواژه و این گل پرستی نوایِ بلبلان پیچیده در باغ و صد...

ادامه شعر
رجب توحیدیان

غمنامه دل امشب ای دل ! ناله کن تا صبحگاه وز درون جــــان برآور سوز و آه عرشیان و فرشیـــان غــــرق غمند در رثـــای شاه دیــــن در ماتمنــــد بی پناهان را دگـــــر یـــاری نماند در دل آنـــان بج...

ادامه شعر
پرستش مددی

آتشی بر خرمن جانم فتاد عشق آمد روی قلبم پا نهاد تازه دانستم که دل دادن خطاست مهر خوش رویان نمی باید که خواست آهویی که ، دل به صیادی ببست از کمند دام صیادش نرست این کبوتر،دل به بامی بست...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

بیدلان جنگ لاله کُشته زشمشیر خزان می آمد روی دوش پدری نعش جوان می آمد مادری از غم هجران پسر دق می کرد خواهری در دل شب ناله و هق هق می کرد کربلا یی و به نی ها سر آویخته بود وچه خون ها...

ادامه شعر
اله یار خادمیان

ای قلم، بنویس هر چه خوب را با خودت همرا ه کن محبوب را ای قلم بیعت مکن با شعر خواب تا نگیرد رنگ سازش انقلاب ای قلم خون شهید از رنگ توست حق ، صدای جو هرو فر هنگ توست سا...

ادامه شعر
فرهنگ باریکانی

ناله ی نــی با دعا همساز کن ربنـــــّا را بـی سخن آغــاز کن چون فرو بستم دهانم از طعام لب فــروبنـــدم ز اضـــــرار کلام وقت افطار و سحر بر سفره ات خوش بود ذکـــــر دعا و گفته ات می ...

ادامه شعر
حجت الله کاراندیش

تویِ این دنیا اگر خوب یا بَدَم خوش به حالَم که هنوز مجرّدم نـدارم به خــاطرِ کم یا زیــاد به سَرَم بَه بَه وچَه چَه یاکه داد من که افســارِ دلم به دَستَـمه تــا قیامت هرچی دارَم بَسَّـمه آ...

ادامه شعر
امید محبی (آرسین)

من غلام ادبم, بی تو جامی نکنم اذن طلب چون بدانم که بنوشم,خارجم گردد از عرفان و ادب_ پس کنم دوری و هجران, که نبینم زشتی_ که بیفتم به میان و بشوم مضحکه ی انگشتی_ خود بدارم به بلندا و کنم بر ...

ادامه شعر
 بدرالسادات(ایران) طبیب

خورشید خون می خورد و ما خاموش بودیم گویی ز جام جاهلی مدهوش بودیم آسوده خاطر در بیابان صبر کردیم با دست خود سالار دین را قبر کردیم حالا جهالت کوفیان ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا