تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سامان نظری

قسمت ما صبر و عذاب و یک دعا بود شب های تاریک و نماز و یک خدا بود هرچه تقلا بزدیم و چنگ زنانیم آخر به اُمید یک اُمید آن خداییم کسی آید و این غم ز تنم رها کند باز بر کس نتوانم سخنی دهان کنم باز چونک...

ادامه شعر
انسیه فتح تبار

مرا پرنده کشید ودرآسمانم بست چقدر گندم سمّی به چینه دانم بست مرا پرنده کشید وچه بال وپر بسته به میله های قفس پای نردبانم بست به روی خانه ی من سایه ی عقاب افتاد به پشت بام بلندی چه بی امانم بست به اشک ...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

یک روز چشم تو به رویم خواب خواهد شد ... عکس تو بر روی دل من قاب خواهد شد ... محبوبه ی رؤیای من ! دنیای من ! برگرد ... با رفتنت این چشم ها بی خواب خواهد شد ... دیشب درون چشم هایت تا خدا رفتم ... ی...

ادامه شعر
حشمت‌الله  محمدی

دلا باور نما که محشری هست حساب و دفتر و پرسشگری هست قطار زندگی خوش می خرامد بدان که ایستگاه آخری هست مسیری خرم و سرسبز بینی نهایت این چمن را اخگری هست مشو غره به این اندام و بازو برای هر یلی زور آو...

ادامه شعر
سامان نظری

گر چهره ات آرامش دنیای من است این دل و چون بَرده و ارباب من است چون به نفسهای تو محتاج شدم در هستی هر لحظه که در فکر تو باشم ز تنم در مستی غوغا شده دنیای من و من شده ام نامحرم آواره کوچه یا که آن شه...

ادامه شعر
سامان نظری

گر غم شود بیش از توان فکر و خیالش را مکن چون جسم توان روح نیست در ره خود خطا مکن

ادامه شعر
سامان نظری

کسی یافتی که قلبش همچو خورشید بر او مان و بشر ها گو که دورشید که او را قلبی بهتر ، از چه زر ها که هر کس او بدیدش گو که کور شید ...

ادامه شعر
قاسم  لبیکی

مردمان این جهان را ، ریشه هایی واحد است آدم است آن ریشه و روحش به موضوع شاهد است خواه سیاه و زرد باشد چه سفید و گندمی جملگی از شاخه ای واحد جدا گشتند ، همی این زمین و کوه و دریاها از آن یک خد...

ادامه شعر
سامان نظری

هرچه کردی گر زمان رسوا کند هرکه هستی باش پیدات می‌کند آنچنانی که کف رو دریا بر دل هر موج سوارت می‌کند

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه العزیز #دوبیتی - شماره ۵۸ عتاب هر آن کاری که مبنایش عتاب است همیشه بی حساب و بی کتاب است ندارد حاصلی در عاقبت چون که بنیان امور آن بر آب است - #مهدی_رستگاری دهم مرداد سال یکهزار و چهارصد و دو ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف در وداع با برادرم ای سرو برومند گلزار وفاداری ای ماه بلند اختر در قامت دلداری دیدم که شتابانی از غیرت و می آیی در حادثه ها بهر دلسوزی و غمخواری این گونه برادر را در دهر ندیده کس همواره ...

ادامه شعر
سامان نظری

ما آمده و درد و غم و اندوه بدیدیم گر ظلم و ستم را به یه نقاشی بدیدیم چون درک بدان قلب که قوی بود ما را طعم آن درد بدو خفته و ، آن را دیدیم نوبت ما سخت بُوَد لحظه دیدار قلوب خشت آخر چون بخون آلوده ب...

ادامه شعر
سامان نظری

آدمی را هرچه بودش ادب است بر کف هرچه ترازوها زر ، است تربیت را چون نباشد در کسی جان دهد تنها به مرگ بی کسی آنکه در عمق وجودش احترام هرکه گردش اید او اوج مرام عسلی را هرزه ی هرجا شود جمع دورش را بس...

ادامه شعر
سامان نظری

جام خونیم را به سر برده بسی می بوده است بر دلت راه بهشت را جوی خون پوشیده است؟ این چه رسم بود و کجا آمد که انسان بَرده بود لعنتی بر ذات آنان که چنان افکارها ساخته بود...

ادامه شعر
عنایت کرمی

باشد که لب ز بادۀ پالوده، تر کنیم رندانه طعمِ کام، کمی تازه تر کنیم پا در رکابِ توسن همّت فرو بریم از شوره زارِ بیم و توَهّم، گذر کنیم مستِ نبیذ و غرقِ تماشای ماهتاب ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه المهیمن مرداب سرخ گشت از نور صبح آفاق سرخ خاوری باز هم آغاز گردیده است روز دیگری من در این ساعات در بستر به خود می‌پیچم از فکرهای ناخوش و آشفته و دردآوری جامعه مرداب جان مردمان گردیده است که د...

ادامه شعر
سامان نظری

ذات انسان چو گیاهی سبز و خرم در کنارت ریشه ایست محو و محکم آن روز که شود ترک محبت رفته رفته از ریشه شود خشک ، این گیاه خفته یا که خودت هوا بدارش گل دهد باز یا که ز اول بر دلش چو نی نزن ساز هرچه ک...

ادامه شعر
کاظم قادری

پیرانه به پای زندگانی پیچیده طناب خاطراتم نالانم و ناامید و دلخون از نحوه ی چرخه ی حیاتم از آمد و رفت ماه و خورشید نوری به من  آسمان نبخشید در حسرت لمس ذره ای نور پوسیده شد آیینه ی ذاتم در جنگل مه گ...

ادامه شعر
فاضله هاشمی

زندگی نارنگی وسط آبان است فاضله هاشمی بی فاصله

ادامه شعر
سامان نظری

آنچه ز ما رسید و قسمت درهم از کرده خویش و زندگی بد کردم گر هزاری که شوم عفو عزل پر ز گناهم همه درهم بر هم

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا