تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
ادریس علیزاده

گرگ ها بهر دریدن خانه را در میزنند خائنین بر میزبانی قلب شان پر میزنند بر کدامین خصلت انسانیت حائز شدیم؟ پاسداری از وطن برغیر خود واعظ شدیم! ما مگر صرف تماشا در جهان خلقت شدیم؟ ناظر‌ غا...

ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

لیلا دلم گرفته از این دهشت زمانه چرا؟ نموده قسمت من خون دل وَ جنگ و مِرا شوم چو گل اندر برم بروید خار اگر شوم به مثل گنج ،در کنارم مار سپید روز من از روشنایی افتاده شده است چون شب دیجور بس پریش وتار...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

هر وعده جذاب تو ، بر قصد فریبم شده بود در مرکز گرداب تو ، مردن نصیبم شده بود راهی دگر آسان، تبسم کنی از روی تظاهر هر خنده ظاهر ، همان بار نحیبم شده بود آگاه ز هر حربه و هر صورت رفتار تو نیز درگیر تو...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

آدمی همچون اسارت شدگان که مجبور به این زندگی اند چه کسانی که فقیرند ز مال و چه آنان که به ثروت غنی اند مردمانی که به یک لقمه اسیر و به مردن قانع خلق دیگر به خیال خودشان مال کثیر و به خوردن مانع آن ک...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

می فشارد دست ناپاکی، گلوی کشورم از تمام غصه ها شد زرد ، روی کشورم پیکرش بی وقفه درگیر همه رنج و بلا با وجود خائنین ، خشکید از ایران ما پس کجایند آن دلیران و غیوران وطن عاشقانی که گذشته از تمام خویش...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

زادگاه من ای کهن دیار مانایی سالهاست که در آینه تو را می خوانم با تو و همراه تو در غربت در لحظه های بی کسی و تنهایی در بستر خیال و دلخوشی در واپسین روزهای روزمرگی در انتهای تیک تاک زمان در ابتدای صبح ...

ادامه شعر
حسن جعفری

هر بد که کنی نظیر آن می بینی آن را که تو کشت می کنی می چینی دشنام و درشتی چون تف سربالا ست توهین چو کنی سزای هر توهینی...

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

رسم دل نیست شعله برچیدن بردن و ریختن به آینه ها قطع بند میانه ی تسبیح پاره خطی میان دایره ها یاوه گوئی حجاب دزدیدن پرده از فتنه ها کنار زدن نبش قبر جنازه ی آتش بود و نابود را هوار زدن کینه از تک ست...

ادامه شعر
واثق (تربت جام)

ما نگین سروری در بی نوایی یافتیم مسند فرمانروایی در گدایی یافتیم سال ها سودای دنیا بود مارا ، عاقبت نیکبختی در بساط بوریایی یافتیم دائم از خود دم مزن در راه شیدایی که ما علت ناپختگی را خودستایی یافت...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

ای رود نا آرام، دریایت کجاست؟ آن عاقبت آغوش رویایت کجاست؟ می پروری در قلب خود یک آرزوئی فرجام قصد تو کدامین یک ز دریاست اکنون پر از شوقی ولی تنهای تنها هم دوشی دریا شدن ، در تو مهیاست حین وصال، ح...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

توهم مردمی که لقد به بخت شون خورد تقدیر شون هم ، بدجوری رقم خورد سفره ای گسترده شد از فلاکت و زبونی هم به وطن ، هم خودشون ستم خورد اونا که صورتک تو ماه میدیدند نعره هاشون گوش فلک رو کر کرد نتیجه تعصب...

ادامه شعر
علیرضا  علیدادی شمس ابادی

گذرکردیم با زمان درضمایر منطبق بودیم با همه بواطن وظواهر خواندیم تمام القاها وکدهای ارسالی در عوالم رسیدیم بر اضهار ضعفها ونواقص شنیدیم زمزمه های تمام حقایق کشیدیم رسم جهان متحد اسلام را با این موا...

ادامه شعر
محسن جوزچی

تا به کی فریادها را گلو ساکت کنم تا چه وقتی ناله ها را در درون نجوا کنم تا چه روزی هق هق همسایه را سامت کنم تا به کی امروز خود را رهزن فردا کنم...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

زندگی همچو دروغ و یک سرابی بوده است بردگی ما به دنیا عین خوابی بوده است بعدعمری رفته اکنون حال و زارم آشنا بندگی کردن به همراه عذابی بوده است حال میفهمم که بیهوده گذشته زیستن پرسش من...

ادامه شعر
فائزه اکرمی

هر روز و هر سالم زمستونه گرمای خونمون تو سرما رفت با رفتنش فصل خزون اومد اشکامو میدید اما تنها رفت رفت و نگاهش رو ازم گرفت خندیدنم رو از لبم گرفت هر روز صداش میپیچه تو گوشم با رفتنش روز و شبم گرفت ...

ادامه شعر
رزمین فروزان

همه کس را تن و اندام وجمال است وجوانی" فصل پیری به سرم ریخته ست برگ خزانی طی شد ایام جوانی وتنم آه،شکسته قامتم گشت چوابروی تو مایل به کمانی همه شب خاطرها دست به دامان خیالند اشک من با دل من گفت...

ادامه شعر
آروین صیدالی

نسلی ازساز و نی و قافیه و سامانیم سرگذشتی گذراندیم  و کنون تاوانیم مکتبی بود ز نی سازی وسوزی درما ساز نی سوز و گدازی و دگرگونی ما راز در ساز نی و مکتب وی انسان ساز ساخت از خار ، درختان سپیدی سرناز شعل...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

ای آینه‌یِ جمال یزدان مادر ای مهر تو همچو مهر باران مادر سهل است تو را نوح بخوانم امروز ای ناجی من ز رنج طوفان مادر #جواد_امیرحسینی ۲ بهمن ۱۴۰۰...

ادامه شعر
ادریس علیزاده

گسترده شد از سایه بی خیالی ما بر گستره سرای پاک چو زلالی ما از بابت آن چه مرد بصیرت درونی وابسته خلق و طبع لااوبالی ما از این همه ناملایمت های حکومت تفسیر به بی خیالی بین اهالی ما بی دغدغه گشتیم به...

ادامه شعر
عنایت کرمی

بعد از یک سفر طولانی نیمه شب بود نزدیکِ سحر با تنی خسته ز بیداری شب شاد و مشتاق به دیدارِ وطن برگشتم کوچه ها خلوت بود خانه ، در نور مرا دید ز دور خواستنی بود حضور بوسۀ کلید بر گونۀ قفل درِ خا...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا