- لیست اشعار
- موضوع
- عمومی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ایرج قبادی
در09 /02/ 1341 -
Moslem Ahangari
در09 /02/ 1399
از ان می خندد این دنیا بر این سامان بی سامان گذشت عمر و نماند اخر نه یک عهدی نه یک پیمان ز ریشه زرد شد گل ها فسرده باغ زیبایی نه طاقت مانده در دلها نه یک ذره به دل ایمان چرا چون نی ننالم من "غریب"انه...
ادامه شعردلم گرفته و باز آرام و خموش در پستوی خلوت خویش همنشین باقلم و صفحه ای سپید و صدای خرناس شب پره ای تنها با سوختن پروانه ای در نور خیالی می نالم اشکهایم را مانند شمع می گیرم مباد که صدای شکستن دل و استخ...
ادامه شعراز دلــخوشـی گـفتی رَفیق، دل خوشی سیری چند؟ یک جوان میگفت با خالقِ خود، ای خدا پیری چند؟ زنـدگی دیـگر مـثـل سابـق نیـست درد شده مـن خـریـدارم بـگو، روز و شب بدونِ درگیری چند؟ این جهنم ساکت و سرد است ...
ادامه شعرعاشقم من بنده نم اتما منی گوزدن گلوم سویله من چشم خمارین گورمه میش نیچون اولوم اسدیریر یئللر منی کول کوسلارا چیرپر ندن عشقینی باشدان اتام بیلمز چتیندور چون اولوم عالم وحدت منیمدور دلبریم حاشا کی من...
ادامه شعرتو ای مسینان(1) ای کویر با من بگو این عزت و شرف را با آن تبار نیکنامان و عزت مستمندان چگونه در دل خود و سینه ی اعصار محفوظ داشته ای ای ستمکش دوران تو ظلم ها دیدی رنج ها بر تو روا داشتند پیکرت را شمع ...
ادامه شعرباید که زنده بمانم عجیب نیست! از صبح تا غروب به بادی نشسته ام چون قایقی سریع برده مرا دور از این دیار بیدار می شوم تا چند خواب در این بیشه زار غم بیچاره چشمهام تا چند؟چون شلاله پر از قطره های نم؟! عم...
ادامه شعر«شوکران» بـا حیلــه ی/ رنـدانـه/ زهـــر و/ شــوکــران رنـدانـه/ بـه کامــم/ خنجــرت/ بــاز مـــران زهـــر و/ خنجـرت/ جامانده/ در دل و جان شوکران/ باز مران/ در دل و جان/ نامهربان شعر مربع بهنام ح...
ادامه شعربغض غریبی در هجایم جا گرفته قلب غزل انگار از دنیا گرفته ! آتشفشانی و سخن هایت گدازه ست لبهات داغ و دل مذاب ، اما گرفته ... شلیک کن ، آتش بزن ، ختم کلامی راه نجاتت در گلوله جا گرفته !! دل کندم ...
ادامه شعرتا فصل بهاران شد پاییز و زمستان شد آن بید که می رقصید خشکیده و پنهان شد آن میوه که می ترسید از شاخه و آن ساقه روزی به زمین افتاد با ریشه چو مهمان شد رضااحمدپور ...
ادامه شعرمراست استخوانی در گلو مانده و بغضی سنگین با هق هقی فرو خورده شرمی عجیب وادارم می کند به صبر اما نه نای که نوای ناشکیب گویم نه دل که دلبری دیگر جویم به تیر تهمت یاران و دشنه ی یار جفاجو دلم را هزار ه...
ادامه شعر(1/6/1400 – برگرفته از کتاب تعزیه ذهن) دنیای من از یک چهاردیواری ساده منو سمت دره باز هل میده دو تا دست سرم زده در صف به چهاردیواری تو باز گل میده اولش که دم است، دمِ در گیره از آن لیست سی هزار و د...
ادامه شعربه امید جهانی عاری از زندان و زندانی ................................ از هیاهوی شهر،که دور شوی اندکی پس از آب و آبادی بعدِ دست کشیدن از عشق چند فرسخ دورتر از شادی سرزمینی ست زادهٔ وحشت خصمِ مادر زا...
ادامه شعردرس امروز معلم نداشت گریه تخته سیاهش خریدار نداشت و کلاسی که برعکس هر روز هیچ کس در ان نای فریاد نداشت. از حسن شد اغاز و به محمود رسید فاطمه چشمهایش تاب دیدار نداشت مثل ریحانه، مثل بهار. دست هر کودک م...
ادامه شعربند زلفونده اسیرم دلبریم من مبتلا قویما ظالیملر چکه بنده سالا قالماقالا سنبل موینده من زاندانیم ایللر بویی بیمیرم نیچون منی حبسه سالیر تور قضا اهل طغیانم مگر من باغلاسین قولاریمی هر سیه دل تا ائدم م...
ادامه شعرفتنه گر را ، حامی آید ،فتنه گر فتنه ای برپا در عالم گر چه شر با تسلسل دوره گردی آشنا ابتدا را انتها بینی ضرر گر چه حُکمی ، در قلمرو زندگی حاکمانش عدل گستر دربدر دربدر هر جای عالم، ای نگار فکر فردی...
ادامه شعراین وبا انگار از ما گشته و مهمان نیست بر غرور و قدرتش آنی دگر کتمان نیست جمله دانایان به سان کشف مرهم گشته اند لیک گویی جز خدا از بهر آن درمان نیست اهل دانش جمله دارو را دعا دانسته اند این همه زاهد یک...
ادامه شعرگرم بادا، هردمت؛ ای دادیار، کوه دردی، مانده بر دل یادگار ! شب ببارد سیل غم، دیوانه وار بگذرد روز و شبم با حال زار گو سگ ولگرد هر ویرانه ای، ...
ادامه شعرچرا برای دل دیگران مهیایی ولی برای من آیایِ دستِ امّایی ؟! میان بغض فرو خورده ام چه میخواهی شبی که پر شده شعرم از اشک تنهایی! بیا به ساحل چشمم بدون هیچ اصرار بگو به دیدن این زن دوباره می آیی! ...
ادامه شعروقت مرگم که رسید... وقت مرگم که رسید، اجلم پشت سرم بست نشست، می ده ساله به کامم ریزید بگذارید نوازش بکند گوش مرا نغمهٔ چنگ تا برقصد بلبل بر سر شاخ درخت شاپرک ک...
ادامه شعر