- لیست اشعار
- موضوع
- عمومی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
اعظم جعفری
در10 /02/ 1394 -
حکیمه کمایی.دلتنگ
در10 /02/ 1394 -
زهره معینی منفرد
در10 /02/ 1395 -
علی سلطانی نژاد
در10 /02/ 1355 -
سیامک عشقعلی
در10 /02/ 1368
گاه گاهی حقِ مَرد است که طوفانی شَوَد خـسـته از عالم به وقتِ غصه بارانی شَوَد حقِ مَرد است برایِ صبرِ خود گریه کُنَد چـون درونِ دردهـا هـر لحظه زندانی شَوَد مـرد یـک بـازیـگر و در مشکلاتِ زندگی صـبـح ...
ادامه شعرچون در پناه عشق همی غصه میرسد در هستی جهان که به آن قصه میرسد دردی نهفته چون به کنارم نشسته است هستی و این پناه قصه چنان غصه میرسد ۲۴/۴/۴۰۰...
ادامه شعر????????????به بهانه ے #میلاد_برادرم ڪه با ڪــوچ ناگهانے اش سوگنامه ے عــشــق را در من زنده ڪرد???????????? جاے تو خالے است در این غمسراے من هرچند بے تو مے شڪند شاخه هاے من #میلاد توست در دل م...
ادامه شعرتو خوب باش و نگو دیگران چنین و چنان بلور نازک بی نقش و بی قرینه بمان به مهر غنچه ی خندان زلال باش و روان که رود آبی آزاد و غنچه تشنه ی آن چو شاخه ی گل رز بی ریا و خوش دل باش اگر چه گل به تطاول ندید...
ادامه شعرشهر بی رنگ در کنار آیینه ها حسرت لاجوردی ما شد تا ظهور عشق و عاطفه در بند یک قدم مانده ، پای غصّه امضا شد جان تا جام زهر خود را خورد رخت بست و بی هوا خندید سوی مرداب شهری بی شاعر وسعتی از غروب آدم دید...
ادامه شعراز بغض های خسته سراغ مرا بگیر از چشم های بسته سراغ مرا بگیر آه... ای درخت تناور در این سکوت از شاخه ی شکسته سراغ مرا بگیر من توی خون سرخ خودم موج میزنم از هر بخون نشسته سراغ مرا بگیر ای عنکبوت کاخ...
ادامه شعردر شهادت امام جواد ع بدست تیره شبی بامداد را کشتند سوار عرصه جنگ و جهاد را کشتند خبر دهید رضا را که یا امام غریب صفای پرتو جانت جواد را کشتتد از آسمان امامت ستاره ای افتاد جوان ترین گهر اجتهاد را ک...
ادامه شعرهنوز من ای کویر ای کویر پر امید مست غیبت خورشیدم در لحظه های مخفی شدن زیر ابر گویی در این زمان عاشقانه خرامان خرامان آمدن یار را نوید می دهد وه چه زیباست دلتنگی این دقایق انتظاری که خیال انگی...
ادامه شعرآنشب که می رفتی نگاهت محشری می کرد حتا غزل در مورد من داوری می کرد از این حوالی رفتم و پاییز در من سوخت شهری که مدتهاست در من دلبری می کرد من تازه فهمیدم که باران هم خطر دارد وقتی که دیدم دیو هم پ...
ادامه شعرانتشار گسترده ویدئویی کوتاه از گریه یک دختربچه سیستان و بلوچستانی از کم آبی و مشکلاتی که مردم این استان با آن دست و پنجه نرم میکنند، با انتقادات فراوان کاربران ایرانی در فضای مجازی همراه شده است. ا...
ادامه شعرقلمم ماسک زده می نویسم از درد... هذیانِ لبخند طرح تکراری قاب، قیمتش آری چند؟ قلمم ویروسی، روی تخت، آی سی یو نبض احساس من و صفحه ای در یکسو جوهر عشق کجاست روی دیوار سکوت دستهای چرکی صورتک ه...
ادامه شعرکودکی دنبال مردی می دوید اشک هم بر گونه هایش می جهید یک لباسِ پاره و کفشِ کثیف رویِ شانه بندِ آویزانِ کیف اشک چشمش با عرق آمیخته آبِ چرک از بینی اش آویخته گریه می کرد و تقلّا تا رسید آستینِ مردِ ع...
ادامه شعردر سینه به جز عشق تو راهی نبود در ارض و سما چنان تو ماهی نبود من در به در تو ای همه هستی من هر چند که عشق گاه گاهی نبود رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)...
ادامه شعربگو ای کویر ای معبد سر افراز من این همه افتخار برای چیست چگونه است همه از تو می گویند از تو می خوانند و برای دشت تو می سرایند حتی آنانی که انبانشان پر از نان است و غصه ی قوت لایموت ندارند کاخ های آ...
ادامه شعرآرش از خاک به پا خیز که بر قامت البرز کمانداری نیست تیری به کمانداری دولتکده دولت بیداری نیست دیربازیست که سرحد وطن بی تو در قلب نمودار جهان واله و سرگردان است دیربازیست که در تبکده ی عزلت این خاک غر...
ادامه شعردلا! از ما چه می دانی که من مستور و بی تاب ام دراین هاگرد و وآگردآ چه می دانی که بی زارم همیشه پای یک انفس همیشه زخم و دلتنگی افولی در نمودارو نزول سطر در اضرارم هیاهویی بمرده ام مرده در اجسام اطراف...
ادامه شعرمزینانم* سلام سرزمین کهن کعبه ی آمال من داغت به دل مانده و نفس در پس روزهای بی شمار برای دیدنت ای مهر تابان به شماره افتاده هرلحظه هردم ثانیه ها را می شمارم چه سخت است این فراق آی ای کویر! سرزمین مه...
ادامه شعرخلق گریان شده از شرحِ پریشانی من از من غم زده و حسرتِ طولانی من یاد تو باز به هم ریخته افکارِ مرا نیستی فکر دلِ عاشق و طوفانی من مدتی هست که مجنونِ نگاهت شده ام چشم شهلای تو شد باعثِ ویرانی من من ...
ادامه شعرمن آن رندِ نه خَرقآبی نه ریشی بَستر صُورآ نوشتاری ک می خوانی به مجنون داده بیمارا اَمان ار ، لیلیا، اَفرآ، فریبا قاف پندا را حَراست، مرگ می داند! خُم خُم خواره خُم خوارا...
ادامه شعردنیا بگو از ضجّه ی این شهر چه خواهی هر رهگذری دیده ببیند کشد آهی بیداد کند فقرو فلاکت بخدا؛ آه بی تاب شدم ؛ وای ازین روز تباهی گفتی تو صبوری کن و هرگز نکن عصیان حسی به درونم شده از فاجعه مهمان تا کی ...
ادامه شعر