تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
علی مزینانی عسکری

برشی از یک مثنوی... آن شنیدستم یتیمی بی پناه گفت زبعد حیدر است روزم تباه چون که بابا مرد یتیم گشتم ولی بوده بعد از او مأوایم علی گاه بابم بود و نازم می خرید ه...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

نیم تو نیم درخت عطش نیم من نیم هواو هوس عاقبت کیست چُنین است شرح! شرح فراغ است! ،که یا غیر درد! سوز چه سازی است ،که نی باز گفت گفت و شِنودار نمودو بِمُرد حال چه کس بود چُنین فاش ...

ادامه شعر
محسن جوزچی

و چه زیباست سکوت در ورق خوردن ارباب ریا و دروغین گفتار ، و همه مدعیان ،که ندانسته به خود می‌بالند چاره ای نیست ، چو زبان باز کنی ، تا قیامت همه انگشت نمایت بکنند ۴/۶/۱۳۹۹...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

فارغ از انسان شدن/ فکرم ، که مَحض باشم به چنَگ مرغ بودن! سی روش دارد ، کمی آموختن

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

یا علی(ع) شافع توئی از هر معاصی نزد یزدان آبرویم چون خریدی، عرضه داری روز خُسران چون که گوهردانه هستی در نظام آفرینش فخرِ الله بر تمام کائنات در نظم دوران راضی از خُلق و مرامت حضرت عشق است باری مستحیل...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

خسته ایم از شعرهای یخ زده از کلیشه، زخمهای سرزده از هجوم ملتفت،        تلطیف های دل زده هرزگی در جسم های شعرها هم کم که نی _تیک تکرار مکرر، روح های غم زده از عروضا تا ردیفا در حضور  قافیه _ در می و ...

ادامه شعر
کاظم قادری

زندگی مخلوطی از آمار وقبض وسفته هاست کارزار انتخاب ماندن و نارفته هاست آفتی از جنس نان وکبک وبرف واضطراب خرمنی از بردگی درسال و ماه وهفته هاست داستان آدم وسیب وسقوط و سوختن یک پکیج کامل از مجموعه وار...

ادامه شعر
بابک  قدمی واریانی

فصل زیبای پاییز هم تمام شد ولی به یادش سروده ام این شعر را: پاییز فصلی زیباست، که در نگاه و نگار ادیبانه شما رنگی به زردی فصلی به غم نشسته را ماند، پاییز هم عشق است، در این فصل نورسیده بعد از حرارت ز...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

شب را آوانگارد به هیاهو بدل می نمود من با جَرمیل انرژی می شکافتیم توقع با دستان اِسمَعیل وَ تنِ هانیل غُسل می نوشید ظَهلیل وُ عزرایل وُ عزرا وُ شموئِل با فِغان می سرودند هی می سروداند ، خورشید مرده بو...

ادامه شعر
رجبعلی  باقری

می سوزد و روشنی می بخشد فانوس در تاریکی و قاموس در سکوت برای مسافرِ یادگیری مسیر و مقصدِ زندگی بدونِ معلّمِ راه بَلَد روشن نیست #سپکو -روشن ✍رجبعلی باقری عرض تبریک هفته ی بزرگداشت مقام شامخ معلم خ...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

بازآی که ریشه خُشک می گرددوُ نیز هر عشق تباه خویش می گردد وُ نیز هر آب به جاریان وُ آتش به سهُا . . . تقدیربه هفت رنگ، مقدر، شب و ُنیز ...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

. . . و آغازی درپایان تسلسلی زجر آور نگاهی خیره کننده برآیمان به ارمغان من در هزاره ها , من در آوردی ترین نکاه ها ـ در اغازی متولد شونده, خیره شونده _ که اتمام را در افسون افسردگی و افساری به غایت تنی...

ادامه شعر
کاظم قادری

برکویر تشنه باران حکم آس آخراست نرد مرگ وزندگی این تاس. تاس آخر است بازی فینال آب وآتش است ای آسمان سوت پایان را نزن این پاس پاس آخراست تیغ گرما می شکافد سینه گاه دشت پیر چشمهایش نیمه باز این التماس ...

ادامه شعر
جواد امیرحسینی

گاهی آنچنان فراق دوستان و یاران روح انسان را خراش می دهد که ترمیمی برای آن وجود ندارد. من یقین دارم که مرگ مانند تولد است و حتی بهتر بگویم ادامه زندگی است و کسانی را که دوستشان داریم و ظاهرا از دنیای...

ادامه شعر
رجبعلی  باقری

زندگی ساخته ی ذهن است در این نقاشی خیالی هر رنگ و لعابی به آن بدهیم همان می شود پیشامد زندگی مان #سپکو -زندگی ✍رجبعلی باقری...

ادامه شعر
همایون فتاح

قصه ما فسانه شد...آفت دل زمانه شد...یار زما بیگانه شد...بیگانه صاحبخانه شد...از قبل دودسته گی عقل رمیده در جنون...عشق رذالت درون...دل شده طشت پرزخون...خون چکد از دیده برون...از قبل دو دسته گی دیوببین ...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

آنقدر می ماندیم تا باد خیزشش را در چشم ریزشش را در باد بادکهایمان نجوا کند شکوه بادبادک ها در دور دست ترین هوا نیز نزدیک ترین نزدیکی مطلق بود نمی دانستیم این حِس های چندگانه کمر بر ریزش شکوه بسته اند ...

ادامه شعر
رضا احمدپور

حال که تو آمده ای غایبم پرده گشوده است ز من روزگار جمعه چرا حال بیا مانده ایم حال ز آینده ندارد قرار حال که من خسته و افتاده ام دست مرا گیر چو آموزگار از حرمت صاحب افطار من عشق برون آمده از اخ...

ادامه شعر
علی مزینانی عسکری

برشی از یک مثنوی در وصف کریم اهل بیت علیهم السلام آن شنیدستم که در ماه صیام آمده از ذات حق صدها پیام این مه است ماه خداوند کریم رحمتش را کرده افزون آن رحیم روشنی بخش دل اهل یقین جلوه گر گردیده قرآن مب...

ادامه شعر
جعفر خاندوزی

آهویی و چه دور و تند می‌رَمی در بالای دوردست - جایی در حجم صحرا- چشم تو سبزه‌زار و من گرفتارتر در سراب و آب. خزیده جایی در پساسوی حضور متلاطم از کشاکش و حیات بغرنج‌تر در تیر و کمان. در ارتفاعاتِ دخ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا