دودسته گی

قصه ما فسانه شد...آفت دل زمانه شد...یار زما بیگانه شد...بیگانه صاحبخانه شد...از قبل دودسته گی
عقل رمیده در جنون...عشق رذالت درون...دل شده طشت پرزخون...خون چکد از دیده برون...از قبل دو دسته گی
دیوببین نشاط وار...پری رخان سربدار...گسسته بین ایل وتبار...لشکرغم چه بیشمار...از قبل دودسته گی
گوش کسی به سر نداشت...زبان و کام در نداشت... خشیت دل شرر نداشت...عقل دو گوش خر بکاشت ...از قبل دو دسته گی
دست بدست نی کسی...دست بدست بیکسی...رنگ شقاوت اطلسی...خورد عوام کرکسی...از قبل دودسته گی
آلت عشق زیر وبم...سازوسرود پرزغم...لحن وترانه درعدم...صوت تلاوتش چه کم...از قبل دودسته گی
چشم امید بی ثمر...خلق زهم چه بیخبر...خویش وخودی چه دربدر...تشنه ی خون همدگر..از قبل دودسته گی
پای طرب زمین نزد...شادیمان قلم نزد...جام کسش به لب نزد...مستی مان رقم نزد....ازقبل دودسته گی
نقش ونقوش بیریا...شده پراز ریو وریا...عارف وعرف بی صفا...عهدووفا پراز جفا..از قبل دودسته گی
رحم و تفقدی نبد...نه خود بکس نه کس به خود...آنهمه معرفت چه شد...چگونه آمد و چه شد...از قبل دودسته گی
با هم و چون یکی شدن...بی همگی و تن بتن...راه جدا شد انجمن...جمع پریش و پر حزن... از قبل دو دسته گی
خوف و خطر چو سایه ها...نمی شود زما رها...بسته به پای پای ما...بهر قدم چو پای ما ...ازقبل دودسته گی
ارزش لعل با خزف...شده یکی به هرطرف...هرطرفی کشیده صف...شد همه بی نشان هدف...ازقبل دودسته گی
قدس و تقدس گران...شد ارزنی دراینزمان...خورد و حقیر ارزنان...شده همه رطل گران...ازقبل دودسته گی
علم کنون فضاحتی...خط وخطوط منحطی...عالم دین جهالتی...دین بکفش چو آلتی...از قبل دودسته گی
دل شده جایگاه کین....پراز حیل تهی زدین....جهل وجهول در کمین ...تا بزند دین بزمین از قبل دودسته گی
راه وصراط مستقیم...روی نموده در سقیم...سقیم در راه جهیم...ماهمه بیشیم وکمیم ...از قبل دودسته گی
شام و صبوح در گذر...سال به سال شد بتر...عمر کشید بال و پر...کور و کریم و بی خبر...ازقبل دودسته گی
حلق بریده سوبسو...یآس روانه کو بکو....بغض نهفته در گلو...گلو خمش زگفتگو...از قبل دودسته گی
سوز دل پیرزنی...به هرسرا و برزنی...گوش سپر به روزنی...تا به سرو سینه زنی...ازقبل دودسته گی
هرطرفی شرافتی...دست زده بطاعتی...تا نبرد قباحتی...دامن پاک ساحتی...ازقبل دودسته گی
مسجد عشق وسجده ها...سجده گه خبث وخطا...مقلدان رژنده ها...زفت وپرآن دستارها...از قبل دو دسته گی
عدالت داد وفغان ...درصددسود وزیان....دین ودلش برایگان ...داده بمیزان گران....از قبل دودسته گی
حکم بحکم حاکمان...پراز تهی چو طبلیان....روز یگانه عابدان....شب همه شب فسق نهان...از قبل دو دسته گی
فقیه مصحفش بغل...زیردگر بغل دغل...وعظ کند چه مستدل...لیک عمل پراز حیل...از قبل دودسته گی
گردش چرخ روزگار...حول طناب وچوب دار...گردش دست کردگار...آمده تعطیل زکار...از قبل دودسته گی
مشغله دل این زمان...به قدر یک گرده نان...گرده نان و قوتمان...به سفره ها نه سفره مان...ازقبل دودسته گی
هیچ کسی درین دیار...نبینی اش تو هوشیار....خوابروان خفته زار...مسخ به جبر روزگار...از قبل دودسته گی
مطلع و ختم بیت ها...می نتوانم از خطا...سربه سرم چه بی خدا...چه بی خدا شدیم ما...ازقبل دو دسته گی

ایمیل مقصد