تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمد رضا محمودی

عشق یعنی غریبه ای مجعول حاصل ازدواج فامیلی است عشق در برزخی پر از اتش رقص سامبا به سبک برزیلی است عشق یعنی توهم یک نسل صبح را در سلام بوئیدن عشق یعنی که قسمت خود را دست در دست دیگری دیدن ...

ادامه شعر
امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی)

زلال " جمعه های خسته " از کتاب " طلوع زلال " ________________________________ بی حوصله هستم آماده ی صدها ...

ادامه شعر
لیلی  اله یاری

غم و غصّه که خندیـــدن ندارد و حــالِ زارِ مــن دیــدن نـــدارد گُل پژمرده ی این دشت غمگین به چنگالِ خــزان چیــدن نـدارد * لیلی اله یاری * غزل بانو ! نگارم بودی ای کـاش تو یاقوتِ اَنـارم بـ...

ادامه شعر
سجاد صادقی

این دو روز زندگی بیداد می خواهی چکار ؟ ای سراپا های و هو فریاد می خواهی چکار ؟ تو که از عزم جهان راسخ تری ، من دیده ام ! توی تقویم خودت رخداد می خواهی چکار ؟ این جهان در به در بازیچه ی دست تو شد ...

ادامه شعر
سیدمحمدجواد هاشمی

اگر...... جزءتو........... عشقی دگر دارم.................. سزآوار آه توهستم.......................

ادامه شعر
طارق خراسانی

دختر شرقی مخور غم، روز پیروزِ تو را دیده ام بعد از هزاران آهِ جانسوز تو را با نگاه شرقی ات غربی به آتش می کشی ای بنازم آن نگاهِ آتش افروزِ تو را با قلم موی خیالم روی بومِ دل زدم نقش لب های قش...

ادامه شعر
جابر ترمک

تو از تبار بهاری که سبـــــــــــز می بینی بهار شعــــــــــــــــــــــر مرا از مدار پائینی به یک غزل دل تنگم هوا کنـــــــــد گل را درست بین همین شعر هــــــــای آئینی تو از میان غزل هــ...

ادامه شعر
امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی)

" تو مال منی" " sen benimsin " از کتاب " از قدمهای تو " " senin adımlarından " ____________________________________ ابرهای اینجا şuranın bulutları خاکستریست bombozmuş و در مقابل آسما...

ادامه شعر
لیلی  اله یاری

منــم پاییـزِ سـرد ، ای نازنیــن ، محبــوبِ طنّـازم دلم خون شد از این اخمت،تو اِی معشوقِ لجبازم مـرا امشب به آغوشِ پُر احساست ، پذیـرا باش که من بـا نـازِ لبخنـدت ، نَــوازم ســازِ اعجــازم تبسّم ...

ادامه شعر
سجاد صادقی

با چشمک ناز همسری می میرم با شیوه ی خوب دلبری می میرم از روی علاقه ی شدید قلبی ... با رنگ قشنگ روسری می میرم هر لحظه به راه و روش تازه تری ... یک روز به سبک دیگری می میرم تا خسته و آزرده نگردی ب...

ادامه شعر
امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی)

هنگام خواب در عمق چشمان آرامش زنبقی دعا میکند با قنوتی سبز تر از احساس پاک میخواهم آسمان را با بی ریاترین قلمی از جنس عشق پرواز کنم و با بوسه ای از جنس خدا تا دورترین سحابی آغاز ببرم قبله ا...

ادامه شعر
مرتضی (اشکان)  درویشی

تا قیامت برسد غزل نفس خواهد زد روح دلباخته بیرون ز قفس خواهد زد رود با چشم ترم نسبت نزدیکی داشت سیل اشکم به تن سرد ارس خواهد زد غیر معمول ترین حادثه در تاریخم مثل برفی که بهاران به طبس خواهد زد ...

ادامه شعر
لیلی  اله یاری

گلبرگِ لبت دوای هر دردِ من است آغوشِ تو گرمیِ دلِ سـردِ من است گفتی ز سَفَر، تو را چه سوغات آرم دیدارِ تو بهترین رَه آوردِ من است ... * لیلی اله یاری * .... پندی بشنــو بهانه کــم کن ، ای دل ...

ادامه شعر
محمد جوکار

تا صدای گامهایش ، اندکی نزدیک شد واژه های یک غزل ، با دیدنش ، تحریک شد گاهگاهی ، زیر لب غر می زد و بی اختیار تیر چشمانش ، بسوی قلب من ، شلیک شد خنده هایش ، با صدای اشک هایم ، محو شد سایه رو...

ادامه شعر
مرتضی اربابی حکم آبادی

در کنارت بودم که دلت با دل من فقط از رفتن خواند وای ... بیچاره دلم تشنه ی بودنِ تو... چقدر تنها ماند و چه ناگاه خدا هم دل داد یا که در آینه ی روز شمار ِ تقدیر چقدر زود به رفتن دادی دل و رو...

ادامه شعر
سلیمان پناهی

گفت یار امشب برایش لحظه ای مهمان شوم شد فراموشم که بر آن سفره ی احسان شوم لذّت این همنشینی گرچه دورادور بود کاش می شد مرهمی بر سینه ی سوزان شوم شهد شیرین لبش در جام عیش ما نهد جرعه ای نوشم ب...

ادامه شعر
لیلی  اله یاری

تب و تـابِ غـزل از مـن نگیــریــد دوبیتی چون عسل از من نگیرید مفـاعیــلَن مفـاعیـــلـن فُعـولـَــن چنیـن خیـرِ عمـل از من نگیریــد * لیلی اله یاری * ....... لبـانِ غنچـه ات مثــلِ عسـل بود ...

ادامه شعر
نسرین سادات(نغمه) غضنفری

در معبد چشمت چادر زدم تا هرم نگاه تو راز هستی عشق را به نظاره بکشد

ادامه شعر
حسن کریمی

قاب لبخند

چه آشناست لبت ، پشت قابِ آن لبخند .
گمان برم که شبی بوده ،با لبم هم بند
مگیر بهرِ خدا ، ناز آن نگاه از من .
چه میشود ، به نگاهی کنی دلی خرس...

ادامه شعر
لیلی  اله یاری

بیــا تــا روی زیبـــایـت ببینــــم نگـاهِ مست و شیدایـت ببینــم لـونــدی های نـــازِ دلـبــرانـــه عطش در چشم رسوایت ببینم * لیلی اله یاری * .... حسادت می کند یلـدا بـه مویــت ستاره می زند چش...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا