بشکن نمازت را بیا با ما به سر کن
تا صبح با ما باش و مارا دربه درکن
گر مذهبی هستی بیا از پشت پرده
البته بانو روسری را هم به سر کن
با روسری سرگرم کن شیخ عصب را
در چشم های خسته ی ماهم هنرکن
بانو بیا با واژه ها عشوه گری را
معنی کن و مستانگیم را نظر کن
بگذار بی هوش از تمام اهل عالم
تنها ترین باشیم،بانو پس خطر کن
+
پر کن تمام خانه ها را از بت خود
بانو تمام اهل دنیا را شرر کن
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 1 از 5
نظر 7
علی اصغر اقتداری 04 امرداد 1394 15:49
تا صبح با ما باش ومارا شعله ورکن
درود بر شما
اگر کمی بیشتر بر خودتان سخت بگیرید شعرتان بهتر از این خواهدشد
مرتضی فصیحی 04 امرداد 1394 17:41
گر بر من خسته دلم لطفی نمایی
بانوبیا و لحظه ای هم بر من غمگین نظر کن
روح الله اصغرپور 04 امرداد 1394 18:21
درود
طارق خراسانی 04 امرداد 1394 18:49
با سلام و درود
بسیار زیبا
خیلی به دلم نشست و روسری را چه قشنگ اومدی... حرف نداره
در پناه خدا
کرم عرب عامری 04 امرداد 1394 18:56
درود بر شما
البته اخیرا نمیگویند بیا
خودشان بپیشواز میروند
ونیز خوش آمدید
دادا بیلوردی 04 امرداد 1394 21:43
درود بر جناب بخشایش.
حس جالبی است اما از دستورتان بسی متعجب گشتم.
شما امر بر شکستن نماز می کنید . یعنی بر کسی که ( چه ظاهری و چه باطنی ) شکل تعظیم بر خدای تنها را دارد خرده گرفته و خودتان را مهمتر از خدا می انگارید که این در ادبیات عرفانی ما خطاست.
بهتر بود بگویید که : بشکن غرورت را
بشکن نمازت را نه !
بشکن غرورت را
موفق باشید.
خواهشمندم جسارت حقیر را ببخشید. قصدم پیشنهاد بود.
کمال حسینیان 04 امرداد 1394 22:22
درودتان باد جناب بخشایش عزیز
و تقدیم تان :
به می سجاده رنگین
گناهم را تو سنگین کن
نمازم می کنم باطل
ز سجاده نشد حاصل
به می خاموش می سازم
من این آتش و یا بازم
ببازم تا وجود خود
همه بود و نبود خود
تو هوش از سر ببر آری
که ما را نیست هشیاری
...