چه کس میداند از کابوس شب هنگام یک مامور اعدام؟
و یا از رژه ی افکار مغشوش آن محکوم، در پای چوبه ی دار؟
و شاید از درد جانکاه آن مادر جوان از کف داده ی چشم انتظار،
مانده در خشمی فروخورده برای قصاص قاتل فرزند؟
و یا دارد خبر از حال وجدان به هم آشفته ی قاضی، هر چند پنهان در پس سردی آن چشمان و آرامی آن صورت؟
کجا داند کسی آیا که فرزندان خردسال وی، ازین پس چه خواهند کرد با سرنوشتی مبهم و تاریک در این دنیای بس بی رحم؟
و یا آن زن که زین پس نیست بر فرق سر سنگین و گیجش سایه ی مردی؟
دگر کاری ندارد هیچکس با اشک چون سیلاب آن مادر که نیرویش به پای خواهش و ذلت، همه تحلیل رفته، نمانده جانی در پیکر...
***
کسی آیا خبر دارد که او هم روزگاری داشت قلبی مهربان در سینه ی سردش؟
که او هم بود انسانی،
عجیب است؛
چرا یک لحظه شد درنده حیوانی که بگرفت خوی شیطان را؟
جناب قاضی مسئول، براستی حکم ما خود در این میانه، چه خواهد بود؟
چه کس امضاء کند رای مجازات تو و من را؟
برای چه؟!
برای کور ماندن، کر شنیدن، لال گفتن...
آری،همین ما، من و تو،
که بنشستیم و دیدیم کودکی آزرده از فقر و سیه روزی،
برای رفع مالش دل ضعفه اش باید بگردد در میان ته مانده ی مردم،
و گیرد رزق و روزی میان پسماند این خانه های خالی از آدم!
دیدیم و نگاه کردیم و باری سر به راه خویش فرو بردیم،
تو گویی هیچ نادیدیم!
همین ما، من و تو که به گاه صحبت و لفاظی بس نیکو، سخن از آدم و انسانیت راندیم
ولی یکبار هم از تلخی آوارگی در کوچه و برزن، بدون سرپناه و سقف و یک مامن، هراسی ما به دل هرگز ندادیم راه...
***
بلی "قانون"
مقدس واژه ای زرین بر و سیمین سر است هر جا،
و هست در چشم مردم، بی گمان حلال مشکلها،
ولی آیا کسی پرسیده از خود هیچگاه،
همین قانون برای مردم بیچاره و درمانده
آیا نسخه ای دارد؟
برای آن کسان کو درد نان دارند، آیا طرفه ای آرد؟
برای شستن گنداب مانده از زد و بند خداوندان، همان قانون، راه نجاتی آیا همی سازد؟
چرا شمشیر آن تند است فقط در سر بریدن از هرزعلفهای برآورده قد این دشت بی سامان....
به جای چتر در باران،
چرا شلاق می راند؟
مگر همسایه را نیست حقی بهر همسایه؟
چه وقت آخر همه از خواب غفلت میشویم هشیار...
در آن دم کو بباید حال هم دریابیم و از هم نباشیم غافل و مهجور....
همه در کار خود غرقیم و بس بیگانه با هم...
سریال خاتون قسمت6
تبلیغات فرهنگی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
parisa fekri
-
maryam zallaghi
-
یاسر فرازیمقدم
-
محمد مهدی نصرزاده
نظر 17
امیر عاجلو 16 دی 1399 07:13
درود بزرگوار ا
کاویان هایل مقدم 16 دی 1399 15:48
سپاس ای عزیز همراه
ولی اله بایبوردی 16 دی 1399 08:42
درد دلی جانسوز....
هر چند معضل اجتماعی ...
به امید رهایی از معضلات جهانی ...
سلام و درو
جناب استاد ارجمند
دلتان گرم و قلمتان نویسا و ماندگار
کاویان هایل مقدم 16 دی 1399 15:49
درودتان دوست خوش درک و فرهیخته
باری همیشه مجرم را سیاست کردن سهل است
اما باعث بروز جرم را چه؟!
منصور آفرید 16 دی 1399 15:10
درود بر استاد هایل عزیز
گاهی انسان میماند که خیر بشر در چیست
کاویان هایل مقدم 16 دی 1399 15:50
زنده باشی استاد که همیشه از عمق نگرشتان آموختم
در هر حال مسئولیت انسانی و اجتماعی ما انسانها سر جایش هست هرچند نخواهیم به آن فکر کنیم.
ممنون
مسعود مدهوش 16 دی 1399 17:29
درود بر استاد هایل مقدم ارجمند
پر معنا 
فنی 
جالب 
گیرا 
زیبا
مسعود مدهوش 16 دی 1399 17:29
درود بر استاد هایل مقدم ارجمند
پر معنا 
فنی 
جالب 
گیرا 
زیبا
کاویان هایل مقدم 17 دی 1399 08:55
سپاسگزارم نازنین رفیق
مرحمت شما مستدام
علی آقا اخوان ملایری 16 دی 1399 21:00
هزاران درود بر شما استاد بزرگوار
بسیار زیبا و معنا دار و قابل تامل
قلمتان نویسا، شاعرانگی هایتان مستدام باد
کاویان هایل مقدم 17 دی 1399 08:56
از لطف بی مضایقه شما بی اندازه سپاس مندم استاد
علی معصومی 16 دی 1399 21:46
کاویان هایل مقدم 17 دی 1399 08:57
هر از گاهی یادی از دوست باصفایی چون شما چقدر لذتبخش است
ممنون از حضورتان
مجید ساری 16 دی 1399 22:42
و ای قانون آب مانده در هفت آسمانها
که آبی دلها را خاکستری میکنی در زمین
تا دست آدمهاست
درود بر استاد هایل مقدم عزیزم
و بازهم دستمریزاد سپیدتان رنگ آبی آسمان داشت تا
سبزی دلهای زمینی
مرحبا استاد
کاویان هایل مقدم 17 دی 1399 08:58
برادر و دوست همیشگی
نگاهت هم مانند آثارت شاعرانه و حاکی از احساسات پاک است
باش و انرژی بخش محفل شعر دوستان شو
حسن مصطفایی دهنوی 17 دی 1399 07:32
سلام و درود
عالی است
سربلند و پاینده باشید
کاویان هایل مقدم 17 دی 1399 08:59
والاگهر
بی شک صدقات جاریه این همراهی شما نصیب روح پرفتوح ابوی گرامی هم میشود
آفرین بر شما که نام نیک بزرگان را زنده نگه داشته اید