خواستم بگویم کجایی رفیق؟
دیدم جائی دگر نمانده...
چون همه جا بود و من هیچ کجا نبودم...
می دید و نمی دیدم...
می شنید و نمی شنیدم....
مراقبم بود و مراقبش نبودم....
عشق می ورزید و عاشق نبودم...
صدایم می زد و صدایش نمی زدم...
هوایم را داشت و من هوایش را نداشتم...
حالا....
با چه روئی از او بپرسم، کجائی؟؟
مگر فرقی هم دارد؟
مگر برای کسی که خود بی مکان و زمان است؛
این سوال چیزی را تغییر می دهد؟
می اندیشم؛
شاید بایستی این بار از خود بپرسم:
رفیق کجائی؟!
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 11
امیر عاجلو 03 اسفند 1399 19:55
.مانا باشید و شاعر
کاویان هایل مقدم 04 اسفند 1399 09:57
سلام و درود بسیار بر شما دوست جوان و عزیز
محمدعلی سلیمانی مقدم 03 اسفند 1399 20:09
درود بر دوست ادیب
جایش در دل است.... آن که میگویی از او...
کاویان هایل مقدم 04 اسفند 1399 09:58
سلام از بنده است قربان
منت گذاشتید
دل سراپرده اسرار میان من و توست
علی آقا اخوان ملایری 03 اسفند 1399 20:45
درودها بر شما استاد گرامی
لطیف و دلنشین سروده اید
قلمتان نویسا
موفق باشید
کاویان هایل مقدم 04 اسفند 1399 09:58
مقدمتان گرامی دوست فرهیخته ام
مجید ساری 03 اسفند 1399 23:44
فرقی نمیکند کجاست
رفیق من یا منه رفیق
اگر با من است
فقط او کجاست بی من
درود بر استاد هایل عزیز
و دستمریزاد باری دیگر
دلنشین بر دل نشست
کاویان هایل مقدم 04 اسفند 1399 09:59
زنده باشید و ماندگار عزیز دل
بله او همه استغناء است و ما همه نیاز....
منصور آفرید 04 اسفند 1399 12:43
درود بر استاد بزرگ
زیبا و زیبا دستمریزاد
کاویان هایل مقدم 04 اسفند 1399 13:12
منت بر این شاگرد خود نهادید بزرگوار
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 06 اسفند 1399 00:08
درود بر شما