مـَن در گذر زمان

قدیم ترها این' من "
مهربان بود، قلبش به سپیدی برف،
تسبیحی را می شناخت و عاشقانه هایی داشت با معشوقی که وصفش از ادراک " من" خارج است،، این "من" میتواند هر کسی باشد،، اما امروزه، جای تسبیح را گوشی در دستان "من" گرفته،، گویا" من " های بسیاری سوار بر قطار زندگی شده و ورودی هر تونلی اندکی مکث میکند،، تونل موزیک،،و آواز های زیبا، موسیقی سنتی. جاز. رَپ ووو، محو شنیدن است که صدای سوت قطار او را به خود می آورد، و باز تونل بعدی، تونل های مختلف، رقص،گویندگی،فیلم،تئاتر، که در هر کدام چند ساعتی را ماندگار میشود،مسافرت با این قطار زیادی خسته کننده نیست، قطار سوت زنان و با سرعت سر سام آوری در حرکت است، و "من" فارغ از هر دغدغه ای به تماشای کویه ها و تونل های مختلف مشغول است، سر خوش، و شاد و سبک بال، که صدای سوت سوزنبان، نقطه ی پایان راه را خبر میدهد، حال "من" مانده و چمدانی خالی که هنگام سفر همه را بین، راه هدر داد، چمدانی حاوی لبخند یک دوست،، وفای به عهد، راستی، فداکاری ، "من" امروزه سرش بسیار شلوغ است، شعر می گوید خوانش، ساخت کلیپ، آشپزی وهزاران هنر دیگری که در صفحات مجازی پر رونق است،"من"وعده می دهد ولی بعد یادش نمی ماند با اندک رنجشی از طرف آشنایی عصبی و بدخلق شده، و فورا بلاکش میکند، دست به بلاکش بسیار عالیست، روزگار چون اسب رهواری در گذر است،شهیه کنان می تازد واین "من" زمانی بخود می آید که دیر شده، چه دل ها که برای بالا رفتن از نردبان قدرت در دنیای حقیقی یا مجازی شکست،، ووو،،، "من"

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 33 نفر 42 بار خواندند
محمد مولوی (26 /11/ 1402)   |

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا