من بارها از این مارهای خیز برداشته ، زهر خورده ام.
طعم داغ طعنه های تند و بوی حماقت میداد .
هضم آنهمه بی مهری ، مشمئز کننده بود
اما کشنده نبود.
من دریافته ام ، زهرِ آن مارهایِی که زیر خاک پنهان شده اند ، کشنده است . زهرِشان شبیه دروغ است !
من از نیش آن مارهای خیز برداشته ، کم کم زهری ساختم که با آن تمام مارهای پنهان شده را مسموم کردم.
((زهرِ صبر....))
این راز بین ما بماند ،
عاقبت ، این منِ بی دست وپا ...
با دو چنگال زهرآلود صبر و امّید ، کمر فاجعه را شکستم.
از مجموعه پنگوئن غریب