این کلمه که حرفی برای گفتن دارد
گویا گفتن هایی برای حرف ندارد!
و نقطه نصفِ راه ِخودش را رفته است
و چشم های زیادی می¬خواهد
تا قهرمان شود
ومرگ تا انتهای برگ شبیخون می¬زند
تا امتدادِ خستگی و ابتدای وابستگی سرفه می¬کند
و این ویرگول گولِ نقطه را می¬خورد
که درآخر جمله انقلاب می¬کند!
من با انگاره های نیست انگار
درروزِجهانی مرگ در برابرِنیهیلیسم رژه می¬روم
وبا نوستالژی کارل هورنای گذشته¬ام را ویران می¬کنم
می¬آیم
با کبودهایی که کمبودِ بهاردارند
و زمستانِ شان ستمگرانه ممنوع الخروج است!
این جا
گناهِ سیب جوانمردانه آسیب می¬بیند
و وقتی برف خندید
موهای درخت سفید شدند
نمی دانم بعد از من تن را چگونه می¬نویسند
آدم را چگونه برصورتِ دیوار آوار می¬کنند
جز شب کسی رنج های ماه را نمی¬فهمد
می¬خواهم حرف های آفتاب را حروفچینی¬کنم
و با زبان مادری¬ام به جنگ سطرها بروم
چه کسی عاشق تر از رود درآتشِ نمرود دود می¬شود!
جز آزادی که
به حروف اجازه می¬دهد
تا هرجای تنِ آن، آزادانه بِنِشینند!
نشستن
چه قدر دوست دارد دربرخاستنِ خود قدم بزند
چه قدر دوست دارد
انتقامِ خودش را از سکوت های این فریاد بگیرد
من درواقع گرایی زبان به ساختارِ متن نمی¬رسم
و همیشه یک نفر دردرونِ من و تو
کُشته می¬شود که بی گُناه است!
و بردستانِ تابوت
در گورستان پست مدرن درخاک می¬رود
آه نگو
که هیچ ضمیری از اسمِ خود زیباتر نیست
هیچ آدمی با سری میانِ روسری قشنگ نمی¬شود!
تو شنیدنی ترین پروازی¬که ازموتیف های سال می¬گریزد
ومن
درپیاده روی فکر هزاران برف به یادگاردارم
و دررویشِ¬گیاه هر سنگی گویش خودش را دارد
آن نگو ای کبیره¬ترین نگاه!
که گاهی دلم برای برهنگی دست ها می¬سوزد
برای دیوانگی انگشت ها
که عاقلانه قلم را مجنون می¬کنند
آه نگو که
شناسنامه¬ی هنر چه قدر شبیه من عطسه می¬کند
چه قدر
آهنگ
سنگ و رنگ را
درقالبی تریلوژی چندصدایی می¬کند!
عابدین پاپی(آرام)
13/10/1402
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 23 دی 1402 12:28
محمود فتحی 25 دی 1402 08:48
سلام احسنت نوشته های بانظمدعالی مقبول شما
خیلی زحمت کشیدید زیبا وآموزنده بود گرامی
سیاوش دریابار 26 دی 1402 10:22
چه کنم....
که تو خدایی؟
تو صبوی ما شکستی
و دلم به چاره بردی
....
استاد فرهیخته و شاعر گرامی
شعرتا ن را خواندم بی نظیر است
قلمتون سبز
پایدار و استوارباشید
درود و سپاس فراوان