3 Stars

قبله ام را کبوتران بردند

ارسال شده در تاریخ : 22 دی 1394 | شماره ثبت : H942363

سرزمین نگاهتان شده ام لشکـــــــرت را گسیل کن در من
قبله ام را کبوتران بردند عزم با قـــــــــــوم فیل کن در من

در تنم جای سم اسبان است بوی خون می دهـــــد تمام تنم
جنگ ، آتش ، چپاول و کشتار ، کاری از این قبیل کن در من

خاکریز تنـــم پر از زخم است سینه ام در مسیر درگیریست
تا شکستم نداده ای نشکــــــــن حرکتی بی بدیل کن در من

برنو عاشقی همایل کن تا شکـــــــــــــــــوه عشایری داری
دشت آماده ی رجـــــز خوانیست عزم تشکیل ایل کن در من

کدخدا رفته عاشقی بکند فکـــــــــــــــر بد درسرت نپیچانی
پیش من التماس بیهــــــــوده است فکر باج سبیل کن در من

زیر پا شد دلم نمی بینی فصــــــــــل بعد از نبرد ، پائیز است
زندگی را بکش به روی تنم قصـــــــد مرگی اصیل کن در من

جابر ترمک

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 411 نفر 708 بار خواندند
حسن کریمی (23 /10/ 1394)   | محمد جوکار (23 /10/ 1394)   | مسعود احمدی (23 /10/ 1394)   | اله یار خادمیان (23 /10/ 1394)   | جابر ترمک (23 /10/ 1394)   | علیرضا خسروی (23 /10/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (23 /10/ 1394)   | کرم عرب عامری (23 /10/ 1394)   | طلعت خیاط پیشه (24 /10/ 1394)   | امیرحسین نوروزی (25 /10/ 1394)   | فاطمه اکرمی (25 /10/ 1394)   | حامد زرین قلمی (28 /10/ 1394)   | علی معصومی (21 /01/ 1399)   |

رای برای این شعر
حسن کریمی (23 /10/ 1394)  محمد جوکار (23 /10/ 1394)  مسعود احمدی (23 /10/ 1394)  علیرضا خسروی (23 /10/ 1394)  کرم عرب عامری (23 /10/ 1394)  طلعت خیاط پیشه (24 /10/ 1394)  امیرحسین نوروزی (25 /10/ 1394)  فاطمه اکرمی (25 /10/ 1394)  علی معصومی (21 /01/ 1399)  
تعداد آرا :9


نظر 27

  • حسن کریمی   23 دی 1394 00:14

    جناب ترمک بس زیبا سرودید خواندم لذت بردم پاینده باشید applause applause

    • جابر ترمک   25 دی 1394 15:01

      درود و عرض ارادت
      سپاسگزارم
      به چنگ ببر نگاهت دلم شکار نشد
      ولی غزال من از بیشه آشکار نشد
      به بیقرار نگاهت بگو که سینه ی من
      پر از تو بوده عزیزم مگر قرار نشد ؟....
      که ما شبیه دو گنجشک بال و پر بزنیم
      اگر جهان به جنون غزل دچار نشد؟
      بیا که عیش تو را ایل ، مانده کل بکشد
      مگر بهانه ی ما موسم انار نشد
      نشسته ام که بیایی تو ای اصالت ایل
      نشسته ام که بمیرم اگر بهار نشد
      جابر ترمک rose

  • محمد جوکار   23 دی 1394 00:32

    یا بیا آتش نهفته در جان را ، آتش خلیل کن در من
    یا بیا به قدمت تاریخ ، بوسه ات را فسیل کن در من.... بداهه
    ================
    درودت باد استاد مهرم جناب ترمک عزیز
    خرسندم که باز هم مجالی برای عرض ارادت و خوانش چکامه ای زیبا از احساس سرشارت یافته ام
    پاینده مانی به مهر
    rose rose rose

    • جابر ترمک   25 دی 1394 15:04

      درود و عرض ادب
      خوش آمدید
      چهارپاره
      ای ابر بی تو هم شب من بی ستاره است
      وقتی که بغض ساده ی من چارپاره است
      روی گسل نشسته دلم باورم کنید
      سقف شکسته منتظر یک اشاره است
      ***
      پاییر در سکوت غزل غیر آه نیست
      بگذار تا سکوت غریبانه بشکنم
      یک شب برای آینه های شکسته ام
      در یک غزل دوباره سرو شانه بشکنم
      ***
      گاهی بهانه حادثه ای جز سکوت نیست
      احساس شرط مردی یک شهر می شود
      در بین یک قبیله ی افتاده در سکون
      پائیز رمز زردی یک شهر می شود
      ***
      باران همیشه مژده ی فصل بهار نیست
      گاهی گواه خسته ی تردید باغ هاست
      اینجا تمام مزرعه ها بی مترسک است
      اینجا هوا بوفق مراد کلاغ هاست
      ***
      ساحل همیشه در خطر موج می تپد
      دریا مباد اینکه تلاطم به پا کنی
      من خسته ام هوای دلم را عوض نکن
      شایسته نیست آینه ها را رها کنی
      ***
      پرواز کن پرنده ی پر پر به شهر عشق
      آنجا تمام مدعیان آشنا ترند
      آنجا محل شوکت قوهای خسته است
      قوها همیشه از همه بی ادعا ترند
      ***
      حالا منم که باید از اینجا سفر کنم
      این فصل سرخ آینه ها در چکامه است
      این داستان اگرچه به پایان نمی رسد
      بعد از من آه اهل نظر در ادامه است
      جابر ترمک

  • مسعود احمدی   23 دی 1394 01:21



    برنو عاشقی همایل کن تا شکـــــــــــــــــوه عشایری داری
    دشت آماده ی رجـــــز خوانیست عزم تشکیل ایل کن در من

    درود استاد ترمک .
    مثل همیشه عالی .
    و چقدر این واژه ی ایل را در اشعارتان دوست دارم ..

    • جابر ترمک   25 دی 1394 15:06

      درود و عرض ادب
      از لطف و بزرگوارای تان ممنونم
      جیران نرو این جاده شبگیــر است برگرد
      این دشت ها در معرض تیر است بر گرد

      با سر نوشت تازه ام درگیـــر هستی
      بانو چه باید کرد تقـدیر است برگرد

      تا این دولول سوزنی بر دوش ایـل است
      بر پای این قشلاق زنجیـر است برگرد

      آهو صفت در دشت شعـرم می خرامی
      این بیت ها محدوده ی شیـر است برگرد

      حالا برو من در هـوای کوچ هستم
      دیر آمدی ، دیر آمدی ، دیر است برگرد
      جابر ترمک

  • مسعود احمدی   23 دی 1394 01:22



    برنو عاشقی همایل کن تا شکـــــــــــــــــوه عشایری داری
    دشت آماده ی رجـــــز خوانیست عزم تشکیل ایل کن در من

    درود استاد ترمک عزیز.
    و چقدر این واژه ی ایل را در اشعارتان دوست می دارم .

    • جابر ترمک   25 دی 1394 15:08

      درود و عرض ادب
      از لطف و بزرگوارای تان ممنونم
      جیران نرو این جاده شبگیــر است برگرد
      این دشت ها در معرض تیر است بر گرد

      با سر نوشت تازه ام درگیـــر هستی
      بانو چه باید کرد تقـدیر است برگرد

      تا این دولول سوزنی بر دوش ایـل است
      بر پای این قشلاق زنجیـر است برگرد

      آهو صفت در دشت شعـرم می خرامی
      این بیت ها محدوده ی شیـر است برگرد

      حالا برو من در هـوای کوچ هستم
      دیر آمدی ، دیر آمدی ، دیر است برگرد
      جابر ترمک

  • اله یار خادمیان   23 دی 1394 07:22

    سلام استادم بسیار زیبا و ارزشمند است طیب الله

    در بیت مطلع در نیم مصرع اول جمع بسته اید بعد در خاتمه پیام فرد اورده اید

    سرزمین نگاهتان شده ام ( نگاهتان ) جمع بسته اید اما در پایان گسیل کن در من

    (کن) (من ) فرد است

    وبعد اینکه به نظر می رسد مشکل وزن هم دارد بزر گوار اگر درست در یافته باشم

    وزن شعر

    فاعلاتن مفاعلن فعلن فاعلاتن مفاعلن فاعل
    ف/ع/لا/تن/م/فا/ع/لن/ف/ع لن/ فا/ ع/لا/تن/ م/ فا/ع/لن/ فا/عل/

    سرزمین نگاهتان شده ام لشکرت را گسیل کن در من

    سر/ز/می/ن/ن/گا/ه/تان/ ش/ده/ام/ لش/ک/رت/را/گ/سی/ل/کن/در/من

    در تنم جای سم اسبان است بمی خون می دهد تمام تنم

    در/ت/نم/جا/ی/س/م/ اس/با/نس/ت/ بو/ی/خن/ می/د/هد/ت/ما/م/ت/نم/
    فا/ ع/ لا/ تن/ م/فا/ ع/لن/ فع/ ع/ لن/ فا/ ع/لا/ تن/ م /فا ع /لن/ ف / ع/ لن/

  • اله یار خادمیان   23 دی 1394 07:30

    اگر اشتباه یا نا خوشایند بود جسارتم را به بزر گواری ببخشید جناب ترمک عزیز
    جاودانه باشی rose rose rose

    • جابر ترمک   23 دی 1394 08:09

      درود و عرض ادب استاد خادمیان عزیز
      با تقدیر و تشکر از حضور حضرتعالی و اظهار لطف تان
      در اوزان دوری هر مصراع تکرار یک بحر عروضی است و هر نیم مصراع تابع یک بحر کامل عروضی است . به این شعر سعدی در همین وزن توجه بفرمائید :
      پسران وزیر ناقص عقل ، به گدایی به روستا رفتند
      طبق فرمایش شما تقطیع این مصراع نیز خواهد شد :
      ف ع لا تن م فا ع لن ف ع لن ف ع لا تن م فا ع لن فع لن
      پ س را ن و زی ر نا ق ص عق ل ب ........ ( تقطیع اشتباه است)
      پ س را ن و زی ر نا ق ص عقل .... (تقطیع صحیح)
      در این وزن رکن چهارم رکن پایانی محسوب می شود و ( عقل) در این مصراع هجای پایانی رکن آخر محسوب می شود و یک هجای عروضی محسوب می گردد .
      در تنم جای سم اسبان است نیز یک بحر کامل محسوب می شود و است بعنوان هجای پایانی رکن آخر محسوب نمود .
      بنابراین شعر کوچکترین مشکل عروضی ندارد

      • اله یار خادمیان   23 دی 1394 10:01

        هرچه را دوست پسندد زیباست جاودانه باشی عزیز rose rose rose

        • جابر ترمک   25 دی 1394 15:11

          درود و عرض ادب و احترام
          از لطف همیشگی تان سپاسگزارم
          افتاد در مسیر حـوادث دلم شکست
          باران نبار تا بکنم خو به هر شکست

          یک روز - فصل آینه - باران بیا ببین
          اندوه من به پای کدامین غزل نشست

          وقتی که باد دست تو را برسرم کشید
          تندار عشق بی رمقـم را به دار بست

          یک دشت زیر روسـری ات شانه می کشند
          اما خیال شعر مـرا بـاد برده است

          جیران نشست مثل کبوتر برابرم
          اما ندید روی لبم خنده های مست

          جیران نمان که خنده ی من تیر می کشد
          بال و پر پرنده ی من تیر می کشد

          من دشت را به نام تو زانو زدم برو
          دل را به ذکر نام تو چاقو زدم برو

          شال سیاه تو به سرم غم کشیده است
          بر ایل من سکوت تو ماتم کشیده است

          این صخره ها حکایتی مردی غریبه اند
          تعبیر خواب های نبردی غریبـــه اند

          رنگ نگاه دارد از این خنـده می رود
          در من زنی به شوکت رو بنده می رود

          جیران نخند ایل مرا غـم گرفته است
          باران نبار ، مزرعه ماتــم گرفته است

          بگذار تا پرنده ببندد مـزار من
          قشلاق باخبر شود از حال زارمن

          جا می نهم صلابت آهـو برای تو
          تا طی شود شکوه شب بیقرار من

          آرامتر بیا به سراغم به رسم ایل
          حس کن شکوه حالت چشم انتظـار من

          نفرین به گور مادر عشقی که در من است
          حتا نشد به حرمت تو شرمســــار من

          رسم سکوت صـامت هر بیت شعر را
          گم کرده درد در گـذر بی گدار من

          حالا بخند بار مرا روی دوش خویش
          جیران برو که گم بشـوم در فروش خویش

          این کوچ ، کوچ آخر مشتی پرنده است
          آغاز فصل پنجم یک سال ، خنده است

          من می روم که خاطر ترد تو نشکند
          شاید غزل سکوت ترا هـم به هم زند
          .................
          حالا که عشق رنج فراوان بیاورد
          شاید؛ بهار مـژده ی باران بیاورد
          جابر ترمک

  • علیرضا خسروی   23 دی 1394 08:11

    درود بر شما استاد گرامی applause applause applause applause applause applause applause

    rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose

    • منوچهر منوچهری(بیدل)   23 دی 1394 09:18

      درود بر استاد جابر ترمک بسیار زیبا

    • جابر ترمک   25 دی 1394 15:13

      درود و عرض ادب و احترام
      سپاس از لطف و بزرگواری تان
      افتاده ها زخم زمین را خوب می فهمند
      هر حرکت چین جبین را خوب می فهمند

      پروانه ها آبستن کوچند از شعرم
      مفهوم مار و آستین را خوب می فهمند

      آیینه ها را هم بپرسی ساده می گویند
      احساس خاکستر نشین را خوب می فهمند

      مرداب های تشنه ما را غرق خواهد کرد
      زیرا ترک های زمین را خوب می فهمند

      پایان همیشه ی نقطه ابهام آدم هاست
      اهل یقین این نقطه چین را خوب می فهمند
      جابر ترمک

    • جابر ترمک   25 دی 1394 15:15

      درود و عرض ادب و احترام 
      از حضور و لطف نظرتان سپاسمندم 
      سلام حضرت آئینه حال من بد نیست 
      همیشه فاصله ها تا همیشه ممتد نیست

      بهار ساده ی امسال هم بدون تو رفت 
      اگرچه پیش رخ رود عاشقان سد نیست 

      پرنده ها به نگاه تو دلخوشم کردند 
      کسی بقدر تو در شاعری زبانزد نیست 

      به طعم خنده ی خورشید شعر من جوشید 
      نگاه من به رخ آسمان مردد نیست

      قفس بهانه ی خوبی برای دلتنگی است 
      شکنجه پشت همین پلک هایتان بد نیست
      جابر ترمک 

    • جابر ترمک   25 دی 1394 15:24

      درود و عرض ادب و احترام جناب خسروی عزیز
      از حضور و لطف نظرتان سپاسمندم
      سلام حضرت آئینه حال من بد نیست
      همیشه فاصله ها تا همیشه ممتد نیست

      بهار ساده ی امسال هم بدون تو رفت
      اگرچه پیش رخ رود عاشقان سد نیست

      پرنده ها به نگاه تو دلخوشم کردند
      کسی بقدر تو در شاعری زبانزد نیست

      به طعم خنده ی خورشید شعر من جوشید
      نگاه من به رخ آسمان مردد نیست

      قفس بهانه ی خوبی برای دلتنگی است
      شکنجه پشت همین پلک هایتان بد نیست
      جابر ترمک

  • کرم عرب عامری   23 دی 1394 23:10

    دگر گونه اندیشیدن
    دگر گونه سرودن

    درود بر شما گرامی

    rose rose rose

    • جابر ترمک   25 دی 1394 15:17

      درود و عرض ادب و احترام
      ممنونم
      بهار بعد غزل انعطاف باران است
      شکوه عشق در این جاده ها فراوان است

      کلاغ های زیادی حسادتم کردند
      همیشه سهم دل بوته ها بیابان است

      به روی حضرت خورشید پرده ای نکشید
      چرا که نور علیرغم شب نمایان است

      به کرکسانه ترین شیوه مرده را خوردند
      چقدر آینه اینجا اسیر زندان است

      بهار بعد بیایی شکوفه خواهم داد
      و این طبیعت گلهای فصل باران است
      جابر ترمک

  • طلعت خیاط پیشه   24 دی 1394 20:21

    درود بر استاد ترمک ارجمند
    rose rose rose

    • جابر ترمک   25 دی 1394 15:18

      درود و عرض ادب و احترام
      سپاس از لطف و بزرگواری تان

      از سمت و سوی سبز سحر ساده می گذشت
      مردی که پشت شیب پر از جاده می گذشت

      من مانده بودم از غم تو در تبی بزرگ
      شب بر شیار شبنم افتاده می گذشت

      منظومه ای منظم و موزن به طعم موج
      در سجده ای به وسعت سجاده می گذشت

      باران مرا به سمت تو مایل نموده بود
      رود غزل به چشم تو دل داده می گذشت

      گرگ درون چشم تو در خواب رفته بود
      شب با همه شرایط خود ساده می گذشت
      جابر ترمک

  • منوچهر منوچهری(بیدل)   25 دی 1394 10:16

    استاد جابر عزیز ممنونم بسیار زیبا سرودید applause applause applause applause applause applause applause applause applause applause

    • جابر ترمک   25 دی 1394 15:19

      دلم همین که بگیرد سکوت من غزل است
      جنون و مستی و راز هبوط من غزل است

      اگر به مسجد چشمت نماز بگذارم
      به وصف چشم سیاهت قنوت من غزل است

      خدای من تویی ای شاه بیت خوبی ها
      نقابدار رخ شاه توت من غزل است

      از آن زمان که دلم را ربودی از سر شوق
      همیشه نغمه ی ناز فلوت من غزل است

      همیشه پشت غزلهای من دلم گیر است
      دلم همین که بگیرد سکوت من غزل است
      جابر ترمک

  • فاطمه اکرمی   25 دی 1394 12:07

    سلام استاد مهربان
    زیباس چون همیشه
    الهی همیشه نویسا باد قلم توانای شما گرامی
    استاد خوب ترمک
    نوشته شعرصفحه را کرده بزک
    میخوانم با دل وجان
    تا که شوم جزی از شاعران
    من بیامزم شعر
    از این صفحه ی پر مهر
    درود استاد زیبا دل
    با خواندنم حل شد مشکل

    میشم حتما یه روزی شاعر
    ایا؟؟؟؟؟؟

    مهربان زیبا نگار همیشه زیبا نگار نگهبان تان باد rose rose rose rose rose

    • جابر ترمک   25 دی 1394 15:21

      درود و عرض ادب و احترام
      از لطف و امعان نظر حضرتعالی سپاسمندم
      چقدر از تو در اینجا دروغ می گویند
      به خنده های تو اما نبوغ می گویند

      همیشه مدعیان دروغ های بزرگ
      به شعر چشم قشنگت شلوغ می گویند

      پرنده ها که تو را دست عشق می دادند
      به سرو قد بلندت بلوغ می گویند

      زنان ایل من از لابلای شروه و شعر
      ترا در اوج غزل ها فروغ می گویند

      بیا بیا بنویسم دوباره از اول
      چقدر از تو در اینجا دروغ می گویند
      جابر ترمک

  • علی معصومی   21 فروردین 1399 20:59

    درود و عرض ادب
    ◇◇◇♡◇◇◇
    زیبا سروده اید
    آفرین بر شما
    ☆☆☆☆☆

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا