در جستجوی قبله راهم از او جدا شد
این ظلم بیحدی بود ، کز خود به خود روا شد
گفتم فلک چه سازم؟ این نرد را ببازم ؟
بین بر سرم چه آمد ، بختم چو شب سیا شد
اشکی ز گونه غلتید ، جاری شد از گلــویم
از انتها شد آغـــــــاز ، پایان به ابتـــدا شد
خون در دلم بجوشید ، گم کرده قبله ، اشکم
عزم وداع من کرد ، این مروه وان صفا شد
تن در درون جامه ، لرزید و ناله ای کـــرد
خیس و مطهر و تر ، از خون و اشک ما شد
چرخیدم و نمودم ، سیری به سوی خورشید
او هم ز مهر و یاری ، پیـــوند سایه ها شد
دنبال کعبه گشتم ، بعد از دعـــــا و زاری
درب سرا بچرخید ، دعوت به من عطا شد
شیطان چو رجم گردم ، اسرارها نهان گشت
زمزم ز چَه بجوشید ، خیر از بدی سوا شد
گمگشتگی چه سخت است ، اما ز حمد منان
آن دم رهی نمودار ، وان لحظه بی بــها شد
*دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
لیکن نـــقاهت من ، از دست حـــــق دوا شد
یــاهو ، زهی انالحق ، حق شد به صحنه ملحق!
از خود به خود رسیدم ، با من خدا ، خدا شد
مردی اسیـــر بودم ،بس بی ضمیـــــر بودم
حالی اثیر بودم گشتم ، کز جوش کیمیا شد
مصرع بالا از اشعار مولانا جلال الدین بلخی میباشد که باستدعا به وام گرفته شد*
نظر 12
عظیم صوفی 27 بهمن 1394 19:57
لذت بردم
علی سپهرار 28 بهمن 1394 02:17
محبت دارید رفیق عزیز. هو حق .
امیرحسین نوروزی 28 بهمن 1394 04:21
درود بر دوست
خوش آمدی جناب سپهرار
علی سپهرار 28 بهمن 1394 06:06
متشکرم دوست عزیز و گرامی . بابت زحماتی که کشیدید و راهنمایی های شما از صمیم قلب سپاسگزارم.
محمد جوکار 29 بهمن 1394 01:06
درود و آفرینت باد دوست عزیزم جناب سپهرار
مقدمت گلباران
به کلبه ی شعر ایران خوش آمدید
علی سپهرار 01 اسفند 1394 12:01
سلام و درود دوست گرانقدر من ، جناب جوکار، سپاسگزارم و بسیار خوشوقتم که در کنار شما هستم .
نسرین قلندری 29 بهمن 1394 13:06
بی نهایت درود شاعر گرانقدر
علی سپهرار 01 اسفند 1394 12:02
درود بر شما بانوی محترم . از خواندن دیدگاه شما بسیار خوشوقتم.
عباس یزدی(طوفان) 29 بهمن 1394 14:31
سلام
خوشحالم از شما میخوانم
علی سپهرار 01 اسفند 1394 12:03
جناب یزدی سلام و درود بی نهایت . صمیمانه سپاسگزارم دوست گرامی.
علیرضا خسروی 30 بهمن 1394 11:45
درودها
علی سپهرار 01 اسفند 1394 12:04
جناب خسروی درود متقابل بنده را پذیرا باشید. متشکرم.